گــــاندۅ😎
🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 رمان #شنادرخون نوشته #محمدزاده پارت #هجدهم18 ••••••••••••••••••••//• اق
🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 رمان نوشته پارت -------------------------------- سفارت روسیه درایران: لورد: لعنت به تو بلاروس! 🤬😡😤 قرار بود کارتو درست انجام بدی! 😤😑 اما حالا چی شد!؟ 😠🙄 هیچی... کل نقشه هامونو به باد دادی! 😶😤🤬 اگر الان رابرت زنگ بزنه بهش چی بگم؟ 😪😠 چی دارم که بگم؟... 😒 هیچی... بهش میگم بلاروس خان، پنح تا ادم بی عرزه تراز خودش رو فرستاد برای تجمع و پلیس اونا رو دستگیر کرد... 😑😡🚔👮🏻‍♂ بلاروس: اه... بسه دیگه!! 👊🏿😤😤 بهش من چه ربطی داره؟ وقتی اونا داشتن میرفتن که هنوز انحام بدن پلیس دستگیر شون میکنه... 🙄 لورد: اونم از حماقتشون بوده... 🤥 حتما یه کاری داشتن انجام میدادن، پلیس بهشون شک کرده و وقتی مطمئن شده دستگیر شدند! 👿 بلاروس: حالا خودتو ناراحت نکن، امروز یه زنگ میزنم به لطفی میگم اسم وفامیل وشماره و هرچیزی که میتونه ازیک دانشمند دربیاره.. که هم روش کار کنیم بدیم سایت، هم تو به رابرت خودتو ثابت کنی!!! 🙂 راستی کی میاد؟ 🤔 لورد : نمیدونم.. فکرکنم تا هفته دیگه... راستی ازاون دختره هیلدا چه خبر؟ بلاروس: هیچی برای چی؟ لورد: امروز بهش زنگ بزن وبگو عملیات موفقیت آمیز نبوده واماده باشه تاباز خبرش کنیم ... بلاروس: باشه.. بلاروس زنگ زد به لطفی و لورد هم ازاتاق بلاروس رفت بیرون.. بلاروس: الو، سلام احمد لطفی: الو.. سلام اقای دخویچ خوب هستین؟ بلاروس: آره ببین... باید هرچه زودتر اطلاعات از یک دانشمند هسته ای برام اوکی کنی، وگرنه میرم دنبال یکی دیگه و شک نکن که هم حذف میشی وهم نفر بعدی پول بیشتری از تو میگیره...! ☺️ لطفی: نه نه... خیالتون راحت امارش رو درمیارم! 😨😲 بلاروس تلفن رو قط کرد ونشست روی صندلی وگفت: احمق مفت خور وطن فروش🙄😑 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @Rrr138 @Nashnast