🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
رمان
#شنادرخون
نوشته
#محمدزاده
پارت
#نوزدهم
#محرم
#گاندو
--------------------------------
سفارت روسیه درایران:
لورد: لعنت به تو بلاروس! 🤬😡😤
قرار بود کارتو درست انجام بدی! 😤😑
اما حالا چی شد!؟ 😠🙄
هیچی...
کل نقشه هامونو به باد دادی! 😶😤🤬
اگر الان رابرت زنگ بزنه بهش چی بگم؟ 😪😠
چی دارم که بگم؟... 😒
هیچی... بهش میگم بلاروس خان، پنح تا ادم بی عرزه تراز خودش رو فرستاد برای تجمع و پلیس اونا رو دستگیر کرد... 😑😡🚔👮🏻♂
بلاروس: اه... بسه دیگه!! 👊🏿😤😤
بهش من چه ربطی داره؟
وقتی اونا داشتن میرفتن که هنوز انحام بدن پلیس دستگیر شون میکنه... 🙄
لورد: اونم از حماقتشون بوده... 🤥
حتما یه کاری داشتن انجام میدادن، پلیس بهشون شک کرده و وقتی مطمئن شده دستگیر شدند! 👿
بلاروس: حالا خودتو ناراحت نکن، امروز یه زنگ میزنم به لطفی میگم اسم وفامیل وشماره و هرچیزی که میتونه ازیک دانشمند دربیاره.. که هم روش کار کنیم بدیم سایت، هم تو به رابرت خودتو ثابت کنی!!! 🙂
راستی کی میاد؟ 🤔
لورد : نمیدونم.. فکرکنم تا هفته دیگه...
راستی ازاون دختره هیلدا چه خبر؟
بلاروس: هیچی برای چی؟
لورد: امروز بهش زنگ بزن وبگو عملیات موفقیت آمیز نبوده واماده باشه تاباز خبرش کنیم ...
بلاروس: باشه..
بلاروس زنگ زد به لطفی و لورد هم ازاتاق بلاروس رفت بیرون..
بلاروس: الو، سلام احمد
لطفی: الو.. سلام اقای دخویچ خوب هستین؟
بلاروس: آره ببین... باید هرچه زودتر اطلاعات از یک دانشمند هسته ای برام اوکی کنی، وگرنه میرم دنبال یکی دیگه و شک نکن که هم حذف میشی وهم نفر بعدی پول بیشتری از تو میگیره...! ☺️
لطفی: نه نه... خیالتون راحت امارش رو درمیارم! 😨😲
بلاروس تلفن رو قط کرد ونشست روی صندلی وگفت: احمق مفت خور وطن فروش🙄😑
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@Rrr138
@Nashnast