درباره ضرورت درک تغییر، اعتراض و نابرابری. در گفتگو با صفحه اندیشه روزنامه فرهیختگان، درباره فقر فکری در درک اعتراض و تغییر (بخش اول) و تحلیل ابعادی از رویدادهای اخیر (بخش دوم) صحبت کردم. محور بحث در بخش اول این است که ما علاقه‌ای نداریم امکان‌های سنت خود را برای شناخت تغییرات اجتماعی فعال و بالفعل کنیم. در حالی که در طلیعه و تأسیس فلسفه اسلامی، آن‌گاه که حکمت عملی و علم مدنی در حال متولد شدن است، فارابی این چنین استدلال می‌کند که درک تغییرات جزئی زمانی، «فضیلت فکری» محسوب می‌شود. ما اکنون دچار افکار و جریان‌های فکری بی‌فضیلتیم. در بخش دوم هم عمده بحثم این است که ما در تقاطع دو طیف تحلیلی، دچار یک از هم‌گسیختگی تحلیلی شده‌ایم. این وضعیت به برآمدن چهار چارچوب فکری منجر شده که هم‌دیگر را نفی کنند در حالی که راه‌حل، تعامل میان این سطوح است. در ادامه تلاش کرده‌ام در حد توان نشان بدهم چگونه بحران در تلاقی و تعاطی کاستی‌ها زاده می‌شود. این کاستی‌ها در وضع کنونی ما عبارتند از شکست ساختاری و سیاستی در حوزه فرهنگ، بسط تمایلات فکری و سیاستی نسبت به تحجر تجدد و از همه مهم‌تر نابرابری اجتماعی و «عقب‌ماندگی در عدالت» که موجب ویرانی جامعه و فرهنگ شده است. ✍ مجتبی نامخواه بخش اول: eitaa.com/iisociology/387 بخش دوم: eitaa.com/iisociology/388