♦️ [
جای خالی مستضعفین..]
1⃣ وقتی هنوز دانشجو نشده بودم چندماهی کارگر مغازه اصغر آقا بودم که از چیپس و پفک گرفته تا میوه و خشکبار میآورد و مشتریهای جورواجوری داشت. یکی از مشتریها زنی متفاوت بود. صورت تکیده و لبهای سیاه که لباسهای مندرسی بر تن داشت و هر روز میآمد یک 50 تومنی دانشگاه تهرانی به من میداد و چند نخ سیگار میگرفت. بعداز ظهرها هم کیسهای دستش بود و آشغال کاهوها و سیبزمینی و میوه گندیدههای جلوی مغازه را جمع میکرد و اگر احیانا کسی حواسش نبود چند تا میوه سالم هم لابلای آنها قایم میکرد و میرفت. هیچ وقت اسمش را نپرسیدم و اصغرآقا هم نگفت اسمش چیست، فقط میگفت اگر چیزی خواست بهش تخفیف بده، معتاد بیچارهای است.
.
2⃣ «...» از آشناهایمان تازه ازدواج کرده و با شوهرش به تهران آمده بود و در محلهای شدیدا فقیرنشین اتاق 12 متری برای زندگی اجاره کرده بودند. در همان اتاق 12 متری باردار شد و فرزندش به دنیا آمد. مادرم میگفت اگر صدقه داشتید بدهید به من که برای «...» کنار بگذارم. شیرش خشک شده و پول شیرخشک هم به سختی تامین میکنند. خودش که گرسنه است، خدا را خوش نمیآید آن بچه بیگناه هم گرسنه بماند.
.
3⃣ خانم «م» را چند سالی است میشناسم. زن زحمتکش میانسالی که پسر معلول و دارای بیماری نادر بیست و اندی ساله دارد و همسرش هم چند سال است زندگی را رها کرده و حالا بار همه چیز از اجاره و مخارج خانه گرفته تا درمان پسر بر دوش خانم «م» افتاده است. چطور خرج زندگی را میدهد؟ با نظافت خانه دیگران از صبح تا شب و کمکهای اطرافیان به او میکنند تا به اندازه چند کیلو میوه و خورد و خوراک، از زندگی جلوتر بیفتد. خانم «م» آنقدر نجیب، سختکوش و حلالخور است که برخی از آنها که او را میشناسند در مواردی که حاجتی دارند برایش نذر میکنند و اتفاقا نذر برای خانم «م» خیلی هم مجرب است!
🔹 فرزند دومش تازه به دنیا آمده بود. صاحبخانه تا خبر را شنید به شوهرش زنگ زد و تبریک گفت. آخر تبریک گفت راستی آقای فلانی، میدانی از این ماه اجاره خانه باید بیشتر شود. صاحبخانه سال بعد قرارداد را تمدید نکرد و پولی که داشتند کفاف ادامه زندگی در همان منطقه را نداد. به مناطق حاشیهایتر رفتند.
🔸 چکیده سخنان نمایندگان بانوان در دیدار رهبری را میخواندم: تولید هوش مصنوعی تخصصی زنان، لزوم رساندن جایگاه زن مسلمان به جوانان غربی، تقویت زنان ورزشکار و...
🔸 کاش خانم «م»، همان که گفتم نذر برایش حاجت میدهد یا آن زن معتاد که نامش را نپرسیدم یا زنی که از فقر شیرش خشک شده بود یا یکی از میلیونها زن بیصدای دیگر هم یکی از سخنرانان بودند یا حداقل یک نفر در میان این صحبتهای سفید، از سیاهی هم میگفت.
✍ علیرضا ملوندی
🔸
@iisociology