دیشب در میان صله رحمِ این روزهای سال، به گوشم هنزفری بود، سررسیدم روی پام، مداد به دست یه بادوم و یه پسته میخوردم و دو خط مینوشتم همه پرسون پرسون بودن که مشق مینویسی اینا چیه؟ تند تند مینویسی؟ دختر چهارساله ام هم مدام صدام میزد و باهام صحبت میکرد هی چادرم میفتاد رو دوشم و مرتب میکردم... چایی ام نصفش ریخت رو فرش میزبان. من با عطشی وصف ناپذیر گوش می دادم و مینوشتم.... بقدری حالم خوبه با کلاسها و سخنرانی ها که از همه اش بوی خدا به مشامم میرسه...به قول آقای موزون، بی قرارم تا وقت قرار... شبها نوشته هامو میدم دست همسرم و براش با کلی ذوق و شوق تعریف میکنم چیشد و چی گفتند و چی شنیدم همش میگم افسوس که چرا پارسال همراه این مسیر سبز نبودم برقرار باشید و تابنده تر از خورشید ✍ زهرا فرزین خاطرات و ارسالی مخاطبین دوره ارسال مطلب به پویش همراه با جایزه ۵۰۰ هزار تومانی 👇 https://survey.porsline.ir/s/JZdSvuf 🆔 @imam_alrahmah