دو سالی است که ذهنم با فلسفه غرب گره خورده است. از ماه رمضان سال پیش تصمیم گرفتم فکری به حال دل سیاه شده فلسفی ام بکنم. انقدر فلسفه مسموم غرب خوانده ام که دیگر غیر آن برایم ناحق جلوه میکند. ماه رمضان سال قبل گذشت و تغییری حاصل نشد.
امسال برایم فرق میکرد آخر قرار است به زودی مادر شوم. در هر مکان مقدسی که میروم التماس صاحب مکان را میکنم بلکه نظری بر دلم شود و راهی برایم گشوده شود.
از سر بی حوصلگی سری به یکی از کانال های بله ام میزنم که حتی نمیدانم چرا و چطور عضوش شده ام. اطلاعیه دوره ملکوت را که میبینم نوری در دلم میآید که شاید ظلمات وجودم قرار است به این وسیله روشن شود.
ثبت نام میکنم و ماه رمضان امسال روزی من و فرزند به دنیا نیامده ام میشود ملکوت. گاهی انقدر محو ارتباط آیات قرآن با روزم میشوم که گویا مسئول دوره موضوع جلسات را با گره های زندگی من تنظیم کرده است. گاهی اشک هایم چنان روان میشود که دیدن صفحه تلفن برایم سخت میشود. گاهی دوست دارم ملکوت را برای همه سال داشته باشم نه فقط ماه رمضان، آخر برای یافتن چنین سکینه ای برای قلب بی قرارم راه های زیادی را امتحان کرده ام.
✍ فاطمه و
خاطرات و #دلنوشته_های_ملکوتی
ارسالی مخاطبین دوره
ارسال مطلب به پویش
#دلنوشته_های_ملکوتی همراه با جایزه ۵۰۰ هزار تومانی 👇
https://survey.porsline.ir/s/JZdSvuf
🆔
@imam_alrahmah