از آن زَمان که دور زِ کرب و بَلا شدم بر هَر چه داغ و دَرد و بَلا مُبتَلا شدم یک اربعین گُذشته و من آب رَفته ام عُمری ست گوییا، که من از تو جُدا شدم یک اربعین گذشته و لب تِشنه ام هنوز گِریان به یادِ کامِ تو صُبح و مَسا شدم یک اربعین گذشته و نیلی شُده رُخَم چِهره کَبود، هَمسَفرِ نِیزه ها شدم من زِینَبم که چِهره ی من فرق کرده اَست حالا شَبیهِ حَضرَتِ خَیرُالنِّساء شدم باید شَبیهِ مادَرِمان هَم شَوَم حُسین آخَر سِپَر برای زَن و بَچّه ها شدم! گیسوی من سِفید شُد و قامَتَم خَمید بی کَس، اَسیرِ مِحنَتِ بی اِنتِها شدم مَن روی ناقه ها و تو هَم روی نِیزه ها مِهمانِ بَزمِ کوفه و شامِ بَلا شدم هَر طور بود، باز کِنارت رسیده ام زائر به پاره پِیکَرِ دَر بوریا شدم