خلاصه سریال یاغی جاوید قصد دارد تا هویتی را به دست آورد که از زمان کودکی، به‌دلایل مختلف، از او سلب شده است و زندگی را بر او سخت کرده است. او تلاش زیادی برای رسیدن به هدفش انجام می دهد اما تلاشی غیر قانونی. او و دوستانش برای گذران زندگی دست به کارهای خلاف متعددی می زنند و خود را در استفاده از اموال عمومی محق می دانند. سریال، با نشان دادن “ارتباط دلی با خدا، دفاع از ناموس، ادب، بد دانستن دزدی،قصد ازدواج، داشتن کاری حلال و…” در رفتار جاوید او را فردی پایبند به اخلاق می داند. که البته این موارد در جامعه کارایی ندارد و او برای رسیدن به خواسته هایش باید “یاغی” باشد او برای گرفتن حقوق مسلم خود از جامعه باید در حال جنگ و کنش باشد. برای گرفتن DNA از عمه ای مذهبی و محجبه که او را طرد کرده، برای رسیدن به ابرا (که با خانواده به آلمان رفته) و خواهر خود عاطی نیز باید بجنگد. تکرار مدام این اجبار در سریال مخاطب را به همزاد پنداری با جاوید سوق می دهد. سریال یاغی حتی خوب بودن و محبت افراد را نیز امری منفعت طلبانه می بیند. مثل مهربانی طلا و بهمن و خیرخواهی آنها بر جوانان مستعد و نیازمند، محبتهای اسی قلک به مردم محله اش، کمپ ترک اعتیاد و… که گاها جداسازی دین و اخلاق از مسائل و مشکلات اجتماعی و عدم اعتماد نسبت به دیگران را  از اتفاقات سریال برداشت می کند یاد کردن مکرر از  آلمان و اتفاقات مرتبط با آن نیزبا توجه به شباهت ها و تفاوت های این دو کشور ذهنیت مخاطب را در این راستا تحکیم می بخشد(مثل سکولاریسم و فدرالیسم… @inaghd_ir