#پارت_74با ببخشید کوتاهی رفتم حیاط که با دیدن آرین عصبی خواستم برگردم که مچ دستم رو گرفت به معنای واقعی کلمه آتیش گرفتم دستش خیلی گرم بود نگاهی کردم زیر بارون #تب و لرز گرفته بود دستش رو که کشید کمی خنک شدم.
ارین: ریحانه... من #دوستت دارم نکن این کار رو با من!
ریحانه: برو دنبال زندگیت آقای علی حامد هیچ وقت و هیچ کجا نمیخوام ببینمت!
نخواستم بببنم چطور خواهش میکرد نخواستم ببینم چطور زیر بارون اشک میریخت نخواستم تب و لرزش رو ببینم و جلوی چشمش با بی رحمی جواب #مثبت به سامان دارم💔
صیغه محرمیت باطل شد و اتمام هرگونه نسبت با آرین!
https://eitaa.com/joinchat/1009385788Cf9d67b6ae2
پارت واقعی‼️