داستان هایی از زندگی شهدا شهید اصغر عرب رستمی عملیات الی بیت المقدس،خرمشهر ولادت ۱۳۴۵ شهادت ۱۳۶۱ 🔴 مرد است و قولش! بعد از شهادت برادرش، قصد داشت به جبهه برود. چون سن و سال کمی داشت، اجازه نمی دادم. خانواده تازه داغ دیده بود و تاب و توان مصیبت دیگری نداشت.اما اصغر بسیار مصمم بود. یک روز که به مدرسه شان رفتم، متوجه شدم که چند وقتی هست مدرسه نمی رود. فهمیدم به خاطر رفتن به جبهه و پیگیری های اعزام، موقتا درس را رها کرده. تصمیم با او حرف بزنم و اورا قانع کنم. یک روز که در منزل بود، جلویش نشستم و با حالتی حق به جانب گفتم:《پسرم! تو توانایی حمل کوله پشتی را نداری، چگونه می توانی به جبهه بروی؟!》 با لبخندی شیرین در جواب من گفت:《پدر! از کجا می دانی که من توانایی ندارم؟!》من هم شرط گذاشتم که با من‌کشتی بگیرد، اگر برنده شد،به او اجازه رفتن بدهم. شروع کردیم به کشتی گرفتن. در یک لحظه دیدم که روی سینه ام ❤️🌷🌹 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran