💢خاطرات همسر امام، به قلم خودش (4)
💎 سکوت، علامت رضا
🔸 ... صبح بود، در زدند، آقاجانم بود، بدون اطلاع آمده بود، خیلی گرفته و ناراحت. من و خانم مامانی (مادربزرگم) با خوشرویی از ایشان استقبال کردیم. بعد از کمی استراحت شروع کرد به اینکه آقا سید احمد لواسانی از قم آمده است، برای بار پنجم ... نه ماه است که این جوان را معطل کردهاید و بلاتکلیف گذاشتهاید. سید روح الله گفته است که از این مورد بگذرد. دیگر ازدواج نخواهد کرد ... او عکس داماد را هم با خودش آورده بود. آخر یکی از حرفها این بود که ما داماد را ندیدهایم... عکس را دست من داد ... پس از حرفهای پدرم من به خاطر شرم و احترامی که از پدرم میگرفتم هیچ نگفتم و سرم را زیر انداختم و مادر بزرگم ساکت ماند. زیرا یک ساعت بیشتر نگذشته بود که پیش از آمدن پدرم خواب حضرت رسول و امیرالمومنین و امام حسین ( علیهم السلام ) را برایش نقل کرده بودم و او هم تعبیر کرده بود، ساکت ماند ... آقاجانم دست دراز کرد و شیرینی که برایش آورده بودم قطعه کوچکی از گز را در دهان گذاشت و رو به مادر بزرگم کرد و گفت: به خاطر رضایت شما دهنم را شیرین میکنم ... این را گفت و رفت. رفت و سکوت بر خانه حکمفرما شد ...
👈🏼ادامه دارد...
📚زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص 43-44
⭐️بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی
🇮🇷 @iranemoaser