🔹خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (46)🔹
🔸امام در مزار علمای شهید ترکیه🔸
🔹... مصطفی وقتی وارد بورسا میشود پدرش را در اتاقی مییابد که حتی پردههایش کشیده شده بود او به محض ورود به اتاق، پردهها را کنار میزند در مقابل اتاق حیاط نسبتاً بزرگی بوده که بیصفا هم نبوده است. پدرش به او میخندد و میگوید من دو ماه است که در این اتاق هستم و حاضر نشدم پردهها را کنار بزنم چرا که نمیخواستم آنها احساس کنند که من از این وضع خسته شدهام. من حتی یک مرتبه هم از لای پرده بیرون را نگاه نکردم با اینکه در اتاق بودم. این است روحیه مردی که من با او زندگی میکنم. با رفتن مصطفی به ترکیه آقا از تنهایی بیرون میآید ولی بالأخره هردو تنهایند. مصطفی میگفت گاهی نزدیک غروب خیلی دلم میگرفت ولی هر طور بود سرم را به چیزی گرم میکردم، مانند آشپزی و ... در ترکیه یک مرتبه آقا و نیز مصطفی را به ازمیر میبرند. این جمله را آقا خیلی تکرار میکرد که روزی که به ازمیر رسیدم در نقطهای تعداد زیادی قبر را به صورت دسته جمعی دیدم، پرسیدم این چیست؟ رئیس امنیت ترکیه گفت وقتی آتاتورک بر ضد دین قیام کرد علما علیه او به مبارزه برخاستند و آتاتورک همه آنها را کشت و عدهای از آنها در این نقطه دفن شدند. آقا گفتند با خود گفتم که علمای اهل سنت ترکیه علیه آتاتورک تا پای جان قیام کردند و همه کشته شدند ولی در قضایای ایران هیچ عالمی کشته نشد ( تا آن موقع از علما کسی کشته نشده بود ) آقا این داستان را به تلخی چندین بار نقل کردند.🔹
—---------
زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 272-274