🌀خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (30) ♨️ سرانجام بریز و بپا‌ش‌ها، قرض و بدهکاری 🔹... ده سال بعد از ازدواج‌مان ... مادر بزرگم «خانم مخصوص» فوت کرد، وضع مالی مادرم هم به‌واسطه مخارجی که برای عروسی کردن دخترهایش متحمل شده بود و ولخرجی‌ها تغییر کرده بود. البته وضع خوب نداشتن او قابل مقایسه با من و امام نبود. او حتی وقتی وضعش خوب نبود اکثر روزها میهمانی می‌داد، زمینی می‌فروخت و خرج می‌کرد، مادرم عجیب زنی بود، خدایش رحمت کند، کمتر کسی را و یا اصلاً کسی را بدان سخاوت و بریز و بپاش دیده بودم، جانماز‌های ترمه‌اش را می‌فروخت و نهار و شام دسته جمعی می‌داد. او هم روزگار عجیبی داشت و با همه دارایی و دست و دل‌بازی زندگی تلخی کرد ... تا مادر بزرگم زنده بود کمک‌هایی به من می‌کرد. او که به رحمت الهی رفت مادرم کم‌کم مقروض شد و به‌تدریج املاکش را فروخت. 🔸او پنج خانه در کوچه روحی (شهید فیاض بخش فعلی) خیابان ایران منطقه دوازده تهران داشت، آنها را هم فروخت و عایداتش به نصف تنزل کرد. ضمناً فرزندانش بزرگ شده بودند و رفت آمدش بسیار زیاد بود. مثلاً خودم با هرچند بچه‌ای که داشتم تا فرزند ششم سه ماه تابستان را میهمان او بودم. با اینکه چهار، پنج بچه داشتم ولی وقتی که صحبت حرکت به قم می‌شد مثل کودکی دنبال مادرم راه می‌افتادم و گریه می‌کردم که نمی‌خواهم به قم بروم. گریه و ناله از این طرف و نصیحت و دلداری از طرف مادر. این وضع از چندین روز به‌حرکتمان مانده شروع می‌شد. این رفتار تا ده دوازده سال بعد از ازدواجم ادامه داشت ولی بعدها کم‌کم عادت کردم و بدون ماجراجویی بر می‌گشتم. 📚زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 112-119 🇮🇷 @IRANeMOASER