🔰خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (47) ♨️ تبعیدگاه دوم 🔹... بالأخره امام از ترکیه به نجف آمدند. در این زمینه آقا گفتند روزی مأموران امنیتی ترکیه به اتفاق علی بیک رئیس امنیت شهر بورسا آمدند و اظهار کردند دوست دارید به نجف بروید؟ ... قبول حکم تبعید با اظهار خودم ولو در نجف باشد درست نیست [لذا] از آنها خواستم تا مدتی در این زمینه فکر کنم که فردا آمدند و گفتند تصمیم گرفته شده است شما به نجف بروید، با خودم گفتم الخیر فی ما وقع . ما را از بورسا به استانبول و از استانبول به بغداد بردند(1) هواپیما که ما را به بغداد برد(2) تنی چند از مأموران ترکیه نیز بودند. 🔸وارد فرودگاه بغداد شدیم مصطفی به این‌طرف و آن‌طرف نگاه کرد و با حالت شعفی گفت آزادیم ... مصطفی از بانک فرودگاه بغداد پول عراقی در ازای پول ایرانی یا ترکی گرفته بود و با تاکسی روانه کاظمین شدند... مصطفی از مهمانخانه به آقا شیخ نصرالله خلخالی تلفن می‌کند... آقا شیخ نصرالله خلخالی از دوستان قدیمی و بسیار صمیمی آقا بود که در نجف سکنی داشت، خدایش رحمت کند، در آن روز هم از افراد بسیار معتبر عراق محسوب می‌شد، تاجری بود [در لباس] روحانی، بسیار به درد طلاب می‌خورد ... امام از کاظمین به کربلا می‌رود (3) البته یک سفر به سامرا میرود و این سفر تنها سفری بود که آقا در مدت چهارده سالی که عراق بودند به سامرا داشتند ... در سامرا دو روز و یک شب را گذراندند و ... بعد عازم نجف شدند و وارد خانه‌ای شدند که تا آخر آنجا بودیم. در نجف مقداری اثاثیه به سلیقه طلاب خریداری شده بود. 🔹از وضع ما در قم بشنوید: یک هفته بود می‌شنیدم آقا را به نجف برده‌اند ولی باور نمی‌کردیم. از ساواک سئوال کردیم آنها از باب اذیت جواب درستی نمی‌دادند، تلگراف را هم مخابره نمی‌کردند ... پس از ده روز که شایعات در این زمینه هم به حد اعلای خود رسیده بود نامه‌ای از ایشان برایم رسید، آن‌هم توسط مسافر ... معلوم شد که ایشان 9 جمادی الثانی (13 مهر 1344) آزاد و وارد عراق شده بودند ... 📚زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 276-278 1.در اصل: آوردند 2.در اصل : می‌آورد 3.در اصل: می‌آید 🇮🇷 @IRANeMOASER