🔰خاطرات همسر امام، به قلم خودش: (59) ♨️ منزل به منزل با امام 🔹... همیشه در آخرین زیارتم از سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (س) خداحافظی می‌کردم و بعد می‌گفتم با سلامتی خودم و شوهرم و بچه‌هایم از اینجا می‌روم و از شما می‌خواهم که ماه دیگر با سلامتی خودم و شوهرم و بچه‌هایم به پابوس‌تان بیایم و از حرم خارج می‌شدم در آخرین سفر [به کربلا] که عید فطر بود زمانی یادم آمد که این مرتبه دعای همیشگی‌ام را فراموش کرده‌ام که از صحن بیرون آمده بودم و ... یادم آمد که قرار و وعده‌ام را نگذاشته‌ام. با خود گفتم معلوم است اگر زنده بمانم می‌آیم ولی متأسفانه دیگر نرفتم و تااکنون هم نرفتم چرا که [ آخرین زیارت کربلا] عید فطر (اول شوال) بود و ماه دیگر ( اول ذیقعده) آقا به‌سوی کویت حرکت کرد و بعد به فرانسه. 🔸دلم در آن روز به قدری گرفته بود که حوصله نداشتم. با رفتن آقا ما هم کم‌کم مشغول جمع کردن اثاثیه و تهیه برگزاری بزرگداشت اولین سالگرد فرزندم بودیم که مجلس را برگزار کرده به‌سوی او حرکت کنیم، او که منزل به منزل ما را با خود برده است و یا به دنبال خود کشیده است. نهم ذیقعده سالگرد مصطفی بود، شهیدی که با شهادتش حرکت اسلامی و قیام 15 خرداد ... جوانه زد و به گل نشست و میوه داد. 🔹در رفتن از نجف هیچ غمی جز جدایی مصطفی را نداشتم. روز دهم ذیقعده احمد تلفن کرد که با حسین بیایید فرانسه. بلیت برای چهاردهم گرفته شد ... دیگر کربلا نتوانستم بروم. روز چهاردههم ذیقعده از نجف به‌سوی پاریس حرکت کردیم من بودم و حسین ... در فرودگاه احمد به استقبال آمد ... عصر پیش آقا رفتیم. بعد از سه روز برای ما منزل تهیه کردند. منزل آقای عسگری بیرونی شد و به اصطلاح امروزی دفتر ... 🔸 بعد از چهار ماه اقامت آقا و سه ماه و نیم اقامت من [ در نوفل لوشاتو] انقلاب پیروز شد. روز سوم ربیع الاول سال 1399 آقا و روز پنجم من، آمدیم تهران. من در منزلی در چهارراه قنات و آقا در مدرسه رفاه اقامت کردیم. در اسفندماه [ 1357] آقا رفتند قم و چند روز بعد من رفتم منزل آقای محمد یزدی که در اختیار ما گذاشتند. آقا چندی بعد مبتلا به کسالت قلبی شدند و به توصیه پزشکان آمدند تهران و بعد آمدند جماران ... اینک چهار سال است که در جمارانیم منزل آقای سید مهدی جمارانی که ایشان هم مانند سایرین به ما خیلی محبت کردند. به امید خدای بزرگ فعلاً زنده‌ایم. 📚زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص 344-356 ***** 💠بایسته یادآوریست که خانم بزرگوار امام در این مقطع قلم بر زمین نهادند و سرگذشت شرنگ و آذرنگ خود را بیشتر پی‌نگرفتند، شاید شکیبایی بایسته برای نوشتن و بازگو کردن آنچه را که بر او و امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی گذشت نداشتند و نخواستند جفای یاران نایار را که امام را بر آن داشت فریاد برآرند: « سعدی از دست دوستان فریاد» و سرانجام به شوکران کشنده کشیده شد به قلم آورند سلام بر آن بانوی بزرگوار که در دوران زندگی خویش مظلومانه زیست و نقش او در خدمت به امام و پیشبرد نهضت و انقلاب اسلامی به‌درستی شناخته نشد و پس از رحلتش نیز به رغم پیوند ژرفی که میان او و امام بود، دور از مزار امام به خاک سپرده شد. روحش شاد و با محمد و آل محمد (ص) محشور باد. 🇮🇷 @IRANeMOASER