انیس کنج‌تنهایی کتاب‌است آخرین‌ بارکه موقع خوندن‌کتاب این شعررو زیرلب زمزمه‌کردم اوایل ازدواجمون بود. همسرم گفت :« چی چشمم‌روشن. این انیس‌خانم کیه که اسمش شده لق‌لقه زبونت؟! گفتم :« عزیزم، می‌گم انیس کنج‌تنهایی کتاب اس...» پرید تو‌حرفم وگفت :« آخرین بارت باشه با‌انیس تنهایی می‌ری یه کنجیا!» گفتم :« آخه!» گفت :« آخه بی‌آخه. اون ننه‌رو لولو برد. دوران مجردی هم فاتحه مع‌الصلوات. دیگه هم تو‌ این‌خونه اسم کنج و کتاب و انیسو نشنوم. وسلام. بعد باانگشتان شصتش رو به‌پایین اشاره‌کرد و دادزد : « گرفتی؟ افتادالان؟!» کتاب‌را بستم و گفتم :« هم‌گرفتم هم‌افتاد»