ریسمان الهی:
کوهنورد🧗♂️، بالاخره بعد از سالها آماده سازی خود، ماجراجو یی اش را آغاز کرد. اما از آنجایی که آوازه ی فتح قله🏔 را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از قله⛰ بالا برود.
او شروع به بالا رفتن از قله⛰کرد و همچنان ادامه داد، تا اینکه هوا تاریک🌚 تاریک شد.
همه جا تاریک بود. ماه🌙 و ستاره ها✨ پشت ابر ☁️☁️گم شده بودند و او هیچ چیز نمی دید.
فقط چند قدمی👣 با قله⛰ فاصله داشت که پایش لغزید و با شتاب تندی به پایین پرتاب شد. او در آن لحظات، مرگ خود را نزدیک می دید😨 حس کرد طنابی که به دور کمرش بسته شده، او را به شدت می کشد.
میان آسمان و زمین معلق بود ... فقط طناب بود که او را نگه داشته بود و هیچ راه دیگری نداشت جز اینکه فریاد بزند: 🙏خدایا کمکم کن.
ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه می خواهی❓
- خدایا نجاتم بده❗️
- آیا یقین داری که می توانم تو را نجات دهم ❓
- بله باور دارم😊
- پس طنابی را به کمرت بسته شده قطع کن ...😳
لحظه ای سکوت کرد و تصمیم گرفت با تمام توان اش طناب را بچسبد😐
فردای آن روز گروه نجات گزارش دادند که جسد یخ زده کوهنوردی پیدا شده ... در حالی که از طنابی آویزان بوده و دستهایش طناب را محکم چسبیده بودند، فقط چند قدم بالاتر از سطح زمین ...
شما چقدر طنابتان را محکم چسبیده اید ؟ آیا میتوانید رهایش کنید ؟
درباره ی تدبیر خدا شک نکنید 👌هیچ گاه نگوئید او مرا فراموش یا رها کرده است . و به یاد داشته باشید که او همیشه با دست خود شما را در آغوش می گیرد.😇
╭━━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━━╮
https://iranjavanbeman.ir
╰━━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━━╯