✳️ بهار در شعر فارسی 3⃣ به قلم محمدکاظم کاظمی (شاعر معاصر) 🟣 بهاریه‏‌هاى شاد و طرب‏‌انگیز این گونه شعر در ادبیات مدحى ما بیشتر دیده مى‏‌شود. به واقع شعر فارسى در سده‏‌هاى اولیه، شعر مدح و وصف بوده است و البته توصیفها نیز غالباً به مدح منتهى مى‏‌شده‏‌است، چنان که فرّخى سیستانى در این شعر زیر، نخست از بهار سخن مى‏‌گوید و سپس بلافاصله به ستایش پادشاه گریز مى‏‌زند: ز باغ، اى باغبان! ما را همى بوى بهار آید کلید باغ، ما را ده که فردامان به کار آید کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید تو لَختى صبر کن، چندان که قمرى بر چنار آید چو اندر باغِ تو بلبل به دیدار بهار آید، تو را مهمان ناخوانده به روزى صد هزار آید کنون گر گلبنى را پنج شش گل در شمار آید چنان دانى که هر کس را همى زو بوى یار آید بهار امسال پندارى همى خوشتر ز پار آید از این خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید بدین شایستگى جشنى، بدین بایستگى روزى ملِک را در جهان هر روز جشنى باد و نوروزى در این شعرها، بهار فقط بهانه عیش و طرب و خوشباشى است و از این بیش دیگر نقشى در جهان ندارد. شاعر از آمدن این فصل، فقط به همین واسطه خوشحال است که زمینه نشاط برایش فراهم مى‏‌کند، آن هم نشاطى کاملاً مادّى و گذرا. تقریباً در شعر همه شاعران مدیحه‏‌سرا، چه در سده‏‌هاى پیشین و چه بعدترها، تنها جلوه‏‌اى که از بهار مى‏‌بینیم، همین است. 🔜 ادامه این نوشتار در پست‌های آینده 🔻 ‏ ⭕ روابط عمومی بنیاد ایران‌شناسی @iranologynews