🔴 منطقه محروم؟ یا منطقه مظلوم؟! 🔘 هنوز نفهمیده‌ام چرا به انبوه مناطقی که وضع ظاهری‌شان مثل تهران و چند کلانشهر خاص، بزک دوزک‌شده نیست، می‌گوییم محروم؟! آیا صرف تفاوت در امکانات و ظواهر فیزیکی، ملاک این تقسیم‌بندی است و منظور از محرومیت، محروم بودن از امکانات است؟ 🔸 مثلاً در زمینه بهداشت، درست است که در منطقه‌ی به اصطلاح محروم، ممکن است دندانپزشکی پیدا نشود که ایمپلنت بگذارد! اما از آن طرف هم در کلانشهر، شاهد انواع امراض جدید و مرگ‌آوری هستیم که در شهرهای کوچک و روستاها بندرت دیده می‌شود. 🔸 یا در زمینه تفریحات، ممکن است در کلانشهر انواع پارک‌های آبی و شهربازی‌های آنچنانی باشد که هیجان افراد را تخلیه نماید؛ اما از آن طرف در مناطق به اصطلاح محروم، اتفاقاً انواع مناظر بکر و طبیعت وحشی و پدیده‌های طبیعی جالبی یافت می‌شود که مفرح و هیجان‌انگیز است و خاطراتی ماندگار خلق می‌کند. معیار امکانات، نمی‌تواند محرومیت را توضیح دهد❗️ ↙ معیارهای دیگر، مثلاً فرهنگ عمومی و نرخ آسیب‌های اجتماعی و اینها اگر ملاک باشد که اصلاً قضیه معکوس می‌شود!! 🔸 محروم آن روستا یا شهری نیست که فرهنگ خانواده‌مداری و عشیره‌گرایی هنوز در آن رونق داشته و لذا بسیاری مفاسد اخلاقی، اساساً مجال بروز و ظهور در آنجا نیافته. و توسعه یافته هم، آن کلانشهری نیست که فرزندان به زحمت با والدین ارتباط سازنده دارند چه برسد با خانواده و عشیره. 🔸 محروم آن روستا یا شهری نیست که خیابان‌هایش خلوت است و بازارهایش اول شب بسته می شود و مردم شبها زود می‌خوابند. و توسعه یافته هم آن کلانشهری نیست که ترافیکش نفس‌گیر شده و بازارها تا بوغ سگ باز است و مردم تا نیمه‌شب در خیابان و پارک ولو هستند و صبح‌شان از ساعت 12 ظهر شروع می‌شود. 🔸 محروم آن روستا و شهری نیست که درب خانه‌ها و خودروها باز می‌ماند و کسی به اموال مردم کاری ندارد. و توسعه‌یافته هم آن کلانشهری نیست که وسط روز با قمه جیب چند نفر را در طول یک خیابان خالی کرده و رهگذران هم تماشا می‌کنند❗️ ◀ لذا می‌بینید بکارگیری واژه محرومیت، اساساً غلط‌انداز و انحراف‌ساز است و ذهن مسوولان و توقع مردم را به سمت دیگری می‌کشاند. ❇️ من محرومیت را با «مظلومیت» جایگزین می‌کنم. منطقه محروم، آن منطقه‌ای است که «مظلوم» واقع شده، چراکه بخاطر دوری فیزیکی یا سیاسی یا اداری از پایتخت، نمی‌تواند قابلیتها و توانمندیهای حتی بالفعل خود را کشف و شکوفا کند. لذا مدام دست به دامان مرکز است تا قطره چکانی، چیزی از آن بالا برای این منطقه گسیل شود. 🔻 منطقه ای که به دلیل حاکمیت فضای اداری‌زدگی وابسته به مرکز، مسئولان محلی به اسم قانون‌گرایی، جسارت عمل و امکان تحول را از خود سلب کرده‌اند. 🔻 منطقه‌ای که به خاطر فضای تحجر فکری و کج‌اندیشی‌های قشری، انبوه نخبگان محلی و خبرگان مجرب و دلسوز بومی، به حاشیه کشانده شده و جربزه‌ی خود را برای نواندیشی و تحول فکری در مدیریت توسعه منطقه، از دست داده‌اند و درنهایت، از آنجا مهاجرت می‌کنند. 🔻 منطقه‌ای که به دلیل فقدان اراده‌ی درونزای اجتماعی، توان مردم بلااستفاده مانده و دچار نوعی ایستایی و بلکه انجماد شده و تلاش مستمری هم نمی‌شود یا نمی‌گذارند بشود تا این انجماد به تعامل و همدوشی و همیاری تبدیل شود. لذا در این منطقه، 🔸 میانسال‌ها تماشاچی شده و منتظر معجزه‌ای هستند که یک‌شبه رخ دهد و دیگر، حتی حس و حال نقد هم ندارند؛ 🔸 جوانترها اصلاً بیخیال آبادانی این منطقه شده و درصدد بروز زمینه‌ی مهاجرت از اینجا برای خود هستند؛ 🔸 و سالخورده‌ها هم در این کانون بازنشستگان و منتظر‌الموت‌ها (!) به سردی عمر سپری می‌کنند. ⭕️چنین منطقه‌ای را من منطقه‌ی مظلوم و بلکه منطقه‌ی منجمد می‌نامم. در این‌صورت، باید عمیق اندیشید و فکر دیگری برای آبادانی و پیشرفت این مناطق کرد و دست به هر اقدام خلق‌الساعه و سهل‌الوصولی نزد و اینجا را آزمایشگاه سعی‌وخطای دست‌اندرکاران ِ پایتخت‌نشین ِ توسعه منطقه‌ای نکرد! ✳️ این منطقه، بدون نیاز به اعانات کلانشهر یا ستادهای پایتخت‌نشین، خودش دریایی از قابلیت و مزیت و حمیت است؛ اما مع‌الاسف یخ‌زده و معطل مانده. معطل چی؟ امکانات؟ نخیر! معطل انگیزه‌ها و اراده‌هایی همینجایی و نقشه‌راه‌ها و برنامه‌هایی غیروارداتی و اقدام‌ها و همیاری‌هایی تحولی. ._______________________________ پ.ن.: این مطلب در سال ۹۵ زمانی که در هجرت به جنوب شرق کشور به سر می‌بردم، به قلم آمد. @dr_izadkhah @bkjAbadi