ســــــــــلامـ آقایم!
دیربازی است مردم تو را از یاد بردهاند!
غرق در کودکانههای زندگیشان شدهاند
آنچنان سرگرم دنیایند که به نگاه مهربانانه شما و دل نگرانیهایتان، توجهی ندارند!
آقا جان!
ما در دام مصیبتهای دنیا گرفتار آمدیم
شما را به مادرتان ما را دریابید...
مُردیم از اینهمه غفلت و سردرگمی
مولای من! وقتی نیک مینگرم از هر سو امواج بلا ما را احاطه کرده است و از هر طرف
هزاران مکافات، گلوگیرمان شده...
نجاتمان ببخش از اینهمه بیدردی خانمانسوز!
بدترین درد بشریت، فراغ است و خود نمیداند.
بیدارمان کن پدرجان! بیا و ما را از عم بِرَهان.