خواهد آمد....
روزی که روز ماست
تو از کران این شبِ تاریک
ای راستینفروغ!
خواهی نمود روی
تا بگسِلد سیاهی، تا بشکند دروغ
آن روز آفتاب نویسد به نام تو
بس چامههای زرّین بر دشت و کوهسار
وآید نسیم شاد و سبکخیز
آگنده جیب و دامن از شعر و از سرود
بر هر درش سلام و درودی
کِش رخصتی دهند
تا محفلِ سُرورِ تو را آورد نثار.
و آن روز من به جهد
-تا چشمِ بد مجال نیابد-
بر گردِ بام و در
از هرچه دستهای دعا میکشم حصار
(یدالله بهزاد کرمانشاهی، ۱۳۴۶/۷/۲۹)
گُلی بیرنگ، صص۶۹-۷۰
@is_qomuni