تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
#علمدار_عشق #قسمت_ششم می‌خواستم ok بزنم که یاد حرف آقاجون افتادم : نرگس جان بابا طوری انتخاب واحد
رفتیم فرودگاه امام خمینی تهران ساعت پروازمون اعلام شد چمدونها🎒🎒🎒 تحویل دادیم و سوار ✈️ هواپیما شدیم هواپیما داشت از باند فرودگاه بلند🛫 🛫 میشد بعداز ۲ ساعت رسیدیم شیراز رفتیم هتل 🏩 بعد از چند ساعت استراحت تایم ناهار بلند شدیم رفتیم قسمت رستوران هتل وای چقدر گشنم بود مامان: نرگس جان دخترم ما نمازمون قبل از ناهار خوندیم، شما هم برو بخون حاضر شو بریم حرم زیارت -چشم مامان جون مامان: پس منو آقا جونت میریم لابی منتظر تو میمونیم - باشه عزیز جون گاهی ما به مامان، عزیزجون می‌گفتیم رفتم تو اتاق، اول وضو گرفتم نمازم 🙌 خوندم، بعد حاضر شدم تیپ سرمه ای زدم آخر سر در چمدون 🎒 باز کردم چادرم برداشتم و سرم کردم از اتاق خارج شدم، رفتم سمت لابی آقاجون با دیدنم گفت: ماشاالله نرگس سادات، چقدر خانم شدی باچادر خیلی خجالت کشیدم رو به آقاجون گفتم - آقا جون شما پدری دعا کنید، عاشقش بشم هر چه سریعتر آقاجون : ان شاالله بابا با آقا جون و عزیز جون رفتیم شاه چراغ زیارت.... من دوتا نذر کردم اینکه تا دو سال دیگه عاشق چادر بشم و عاشقانه ازش استفاده کنم دومی: همون فیزیک کوانتوم دانشگاه امام قزوین قبول بشم. عزیز جون یه دسته اسکناس 💴 از داخل کیفش👜 درآورد، انداخت تو ضریح 🕌 برای نماز مغرب و عشا هم ما موندیم حرم، بعد نماز چون پنجشنبه بود، دعای کمیل خونده شد، بعد از نماز و دعا رفتیم هتل تقریبا جزو آخرین نفراتی بودیم که برای شام می‌رفتیم بعد از شام به اصرار من رفتیم یه پیاده روی🚶🚶 یک ساعته طرفای ساعت ۱۲ شب 🕛بود که برگشتیم هتل صبح بعد از نماز و صبحونه قرار شد بریم حافظیه 🏛و سعدیه تو حافظیه 🏛 به اصرار عزیز جون یه فال حافظ خریدیم شعرش یادم نیست، اما تعبیرش خیلی خوب یادمه درهای موفقیت و سعادت و خوشبختی به رویت گشوده شده است قدم به راهی میذاری که تمامش برای تو عشق و علاقه است - حافظ عشق و علاقه 😍😍 دو هفته شیراز بودیم تمام جاهای دیدنی شیراز دیدیم آقاجون طوری منو از شیراز برگردوند که برابر بشه با اعلام نتایج کنکور