|| روایت‌‌لبخند‌آفرین‌ایران🇮🇷 💭 روایت نهم : تازه کارمان را شروع کرده بودیم👩🏻‍⚕️ پسرکی به همراه مادرش برای ویزیت داخل اتاق آمدند👲🏻 لبخندی زده و سلامی کردم. پسرک با چشمان معصومش فقط نگاهم کرد. مادرش گفت: خانم دکتر، پسرم خجالت می‌کشد جواب شما را بدهد، می‌ترسد دندان‌های پوسیده‌اش نمایان شود.😥 دندان‌های پسرک را معاینه و کار را شروع کردم، بعد از دو ساعت کار دندان‌ها تمام شد. آیینه را جلویش گرفتم.🪞 لبخندی به لب‌هایش نشست و دندان‌های سفیدش نمایان شد… 😁 .......حال‌خوبت‌دلیل‌لبخند‌من❤️....... .:🇮🇷 : :. [@j_imamhasan_yazdd]