📚 ؟؟؟ 📝 نویسنده ♥️ قسمت (1) ✅ رو به کرد و گفت: شما آدمی هستی که دائم دودوزه بازی می‌کنی. از وقتی من شما را میشناسم تا حالا هم همینطور بوده ای. تمام هنرت این است که مرتب بنشینی و بگویی کی چه کرد، کی کجا رفت، کی چه خورد و از این جنس حرف ها. شما می گویی "گربه محض رضای خدا موش نمیگیرد" یعنی همه آدم خودشان هستند و دم لای تله نمی دهند. یکی نیست به خود حضرتعالی بگوید تو که هستی از کجا آمده‌ای؟ چه کار می‌کنی و تا حالا برای و چه کرده‌ای که قبل از روضه خوان همیشه گریه می کنی؟ شما خیال کردید برای ابد می‌شود در این مملکت رای کبود داشت و کنار صحنه نشست و برای این و آن نقشه کشید؟ یک گره کور از پای یک مرغ باز نمی کنی و در عوض دو ذرع و نیم زبان داری. هر چیزی اندازه ای دارد؛ آخر چطور میشود آدم پای کار که می‌رسد نه سر پیاز باشد و نه ته پیاز و موقع مباحثه که می‌شود راجع به همه چیز نظر داشته باشد، جنجال کند و دعوا راه می‌اندازد؟ آدمی که اغلب اوقاتش به تماشای این و آن می‌گذرد، البته وضعش بهتر از این نمی شود. اگر راست می گویی و هستی بیا به جای تف و لعنت کردن به تاریکی و ظلمت، یک شمع روشن کن، تا هم جلوی پای خودت را بتوانی بهتر ببینی، هم دیگران چشمشان به جمال شما روشن بشود و ببینند چند مرده حلاج هستید و چه در چنته دارید. گفت: ... https://t.me/joinchat/AAAAAEL1_s8grLsqyOp68Q