حـسـن بـن مـحـبـوب السـراد
و يـقـال الزراد ابـوعـلى بـجـلى كـوفـى ثـقـة جليل القدر
از اركان اربعه عصر خود و از اصحاب اجماع است و او را كتب بسيار است از جمله ( كتاب مـشـيـخـه عـ( و ( كتاب حدود ) و ( ديات ) و ( فرائض ) و ( نكاح ) و ( طلاق ) و كتاب ( نوادر ) كه نحو هزار ورق است و كتاب ( تفسير ) و غـيـره از حـضرت امام رضا عليه السلام روايت مى كند و از شصت نفر از اصحاب حضرت صادق عليه السلام روايت كرده و نقل شده كه اهتمام ( محبوب ) پدر حسن در تـربـيـت او به مرتبه اى بوده كه جهت ترغيب او در اخذ حديث با او قرار داده بود كه به هـر حـديـث كـه از عـلى بن رثاب استماع كند و بنويسد يك درهم به او بدهد و اين على بن رثـاب از ثـقـات و اجـلاء عـلمـاء شـيعه كوفه است و روايت مى كند از حضرت صادق عليه السـلام و حـضـرت مـوسـى بـن جـعفر عليه السلام و برادرش يمان بن رثاب از رؤ ساى خـوارج بـوده و در هـر سـال سـه روز ايـن دو بـرادر بـا هـم اجـتماع مى كردند و مناظره مى نـمـودنـد پـس از آن از هـم جدا مى شدند و ديگر با هم به كلام حتى به سلام مخاطبه نمى نمودند.(1)
شـيـخ كـشـى روايـت كرده از على بن محمّد قتيبى از جعفر بن محمّد بن حسن محبوب كه گفته نـسب جد من حسن بن محبوب چنين است ، حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب و اين وهب عبدى بوده سندى مملوك جرير بن عبداللّه بجلى و ( زراد ) يعنى زره گر بوده . پس به خـدمـت حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنين عليه السلام رفت و از آن حضرت التماس نمود كه او را از جـريـر خـريـدارى نـمايد، جرير چون كراهت داشت كه او را از دست خود بيرون كند گفت آن غلام حر است آزاد كردم او را و چون آزادى او محقق شد خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را اختيار كرد و وفات كرد حسن بن محبوب در آخر سنه دويست و بيست و چهار به سن شصت و پنج .(2)
فـقـيـر گـويـد: بـه مـلاحـظـه ايـنـكه وهب جد حسن زراد بود حسن را زرّاد مى گفتند تا آنكه حـضـرت امـام رضـا عـليـه السلام به بزنطى فرمود كه حسن بن محبوب زراد مگو بلكه بـگـو سـرّاد بـه جـهـت آنـكـه حـق تـعـالى در قرآن فرموده ، ( وَ قَدِّر فى السَّرْدِ ) (3) و ايـن نـهـى حـضـرت از گـفـت زراد و امر به گفتن سراد نه آن است كه عيبى در زراد باشد؛ زيرا كه زراد و سراد هر دو به يك معنى است بلكه اين براى اهتمام و تـرغـيـب بـه قـرآن مـجـيـد اسـت كـه تـا مـمـكـن شـود بـراى شـخـص چنان كند كه كلماتش و اسـتشهاداتش موافق با قرآن باشد و از كلام خداوند تعالى اخذ شده باشد؛ چنانكه روايت شـده در حـال آن حـضـرت كـه تـمام سخن او و جواب او و مثلها كه مى آورد همه از قرآن مجيد منتزع بود.
1- ( رجالى حلى ) ص 93، شماره 13.
2- ( مجالس المؤ منين ) 1/412، ( رجال كشى ) 2/851.
3- سوره سباء (34)، آيه 11.