✅داستان‏ها 1. برآوردن نياز درمانده در سفر روزى گروهى از مردم در محضر امام رضا (ع) اجتماع نموده و از آن حضرت درباره مسائل دينى استفتا مى‏كردند. ناگاه مردى وارد مجلس شد و گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسوُلِ اللَّه». من از دوستان و شيعيان شما و اجداد طاهرين شما هستم. هم‏اكنون از سفر حج برگشته‏ام و خرج راه را گم كرده و تهى‏دست شده‏ام و براى رسيدن به وطن نياز به مبلغى پول دارم. اگر براى شما ممكن است، پولى را به من عنايت كنيد تا به وطن برسم و در آن جا به همان مقدار از طرف شما صدقه دهم؛ زيرا من در شهر خود ثروتمندم. حضرت فرمود: بنشين، خدا تو را رحمت كند! سپس رو كرد به مردم و پاسخ مسائل شرعى آنان را داد تا اين كه خانه از مردم خالى شد و همگان پراكنده گشتند، مگر سه چهار نفر. آن‏گاه امام (ع) وارد اندرونىِ خانه شد و پس از دقايقى بازگشت، اما به آن اتاق وارد نشد، بلكه از پشت در صدا زد: كجا است آن مرد خراسانى كه نفقه راه خويش را گم كرده بود؟ آن مرد برخاست و عرض كرد: اينجا هستم. امام (ع) از بالاى در، دويست دينار (اشرفى) را به او داد و فرمود: اين مقدار را بگير و هزينه سفر و بازگشت به وطن كن، و لازم نيست آن را از جانب من صدقه بدهى. اكنون از اين جا بيرون برو تا من تو را نبينم و تو نيز مرا نبينى. مرد خراسانى اشرفى‏ها را گرفت و از امام تشكر كرد و از آن جا بيرون رفت. سپس امام وارد اتاق شد يكى از اصحاب، كه ناظر اين جريان بود، از امام (ع) پرسيد: فداى تو گردم، عطاى وافر بخشيدى و بى‏نيازش كرد، اما چرا روى از او پوشاندى؟ امام (ع) فرمود: زيرا نخواستم ذلت سؤال را در چهره او مشاهده كنم. جدم، پيامبراكرم(ص) فرمود: پنهان كننده نيكى، هر عملش معادل هفتاد حج است. امام‏رضا (ع) با اين عمل خويش به شيعيان و مسلمانان آموخت در برابر وضعيت نامطلوب هم‏كيشان و برادران خود احساس مسؤوليت كرده و بدون چشم‏داشت يا منّتى، نيازهاى او را برآورده نمايند و اين گونه، صفا و صميميت را در جامعه حاكم گردانند(1).