همه تن زبان گشت شمشير تيز به خون ريختن زان كند رستخيز 1- ( بحارالانوار ) 75/345. راضـى بـه روزی كـم از حـلال روايت شده از احمد بن عمر بن ابى شعبه حلبى و حسين بن يزيد معروف به نوفلى كه وارد شديم بر حضر رضا عليه السلام پس ‍گفتيم به آن حـضـرت كـه مـا بـوديـم در وسـعـت رزق و فـراخـى عـيـش پـس تـغـيـيـر كـرد حـال مـا بـعـض تـغـيـيرات يعنى فقير شديم ، پس دعا كن كه خدا برگرداند آن را به ما، فـرمـود: چـه مـى خـواهـيـد بـشـويـد آيـا مـى خـواهـيـد پـادشـاهـان بـاشـيـد، آيـا خـوشـحـال مـى كـنـد شـما را كه مانند طاهر و هرثمه (1) باشيد، و لكن بوده بـاشـيـد بـر خـلاف ايـن عـقـيـده و آيـيـنـى كـه بـر آن مـى بـاشـيـد؟! گـفـتـم : نـه واللّه خـوشـحـال نـمـى كـنـد مـرا آنـكـه از بـراى من باشد دنيا و آنچه در آن است طلا و نقره و من بـرخـلاف اين حال باشم كه هستم ، حضرت فرمود: حق تعالى مى فرمايد: ( اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْرا وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُور ) .(2) آنـگاه فرمود: نيكو كن ظن خود را به خدا پس بدرستى كه هر كسى نيكو شد گمان او به خـدا، بـوده بـاشـد خـدا نـزد گـمـان او و كـسـى كـه راضـى شـد بـه قـليـل از رزق ، قـبـول مـى فـرمـايـد حـق تـعـالى از او قـليـل از عـمـل را، و كـسـى كـه راضـى شـد بـه كـم از حـلال سـبـك مـى شـود مـؤ نـه او و سـبـز و تـازه مـى بـاشـنـد اهـل او و بـيـنـا مـى كـنـد خـداوند او را به درد دنيا و دواء آن و بيرون برد او را از دنيا به سلامت به سوى دارالسلام .(3) 1- اين دو نفر از سركردگان ماءمون اند. 2- سوره سباء (34)، آيه 13. 3- ( بحارالانوار ) 75/342. ولايتعهدى ماءمون مجبور بودم همچنين آورده اند: پس از آن كه امام رضا عليه السلام وارد شهر خراسان گرديد و بر ماءمون عبّاسى وارد شد؛ و به ناچار ولايتعهدى را پذيرفت ، مورد اعتراض و انتقاد بعضى افراد قرار گرفت . لذا حضرت در جواب فرمود: آيا پيامبر خدا صلوات اللّه عليه افضل است ، يا وصىّ و جانشين او؟ گفته شد: پيامبر خدا، افضل است . فرمود: آيا مسلمان افضل است ، يا مشرك به خداوند متعال ؟ گفته شد: مسلمان بر مشرك برترى دارد و افضل مى باشد. آن گاه ، افزود: بنابر اين عزيز و پادشاه مصر مشرك بود و حضرت يوسف عليه السلام پيامبر خدا بود؛ وليكن ماءمون مسلمان است و من وصىّ و جانشين پيامبر خدا هستم ، يوسف از پادشاه مصر تقاضا نمود تا وزير و امانتدار او باشد؛ ولى من در ولايتعهدى ماءمون مجبور و ناگزير گشتم . - عيون اءخبارالرّضا عليه السلام : ج 2، ص 138، ح 1. عيادت از مريض و بهترين هديه مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود، به نقل از حضرت جوادالا ئمّه عليه السلام حكايت كند: يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام مريض شده و در بستر بيمارى افتاده بود، روزى حضرت از او عيادت نمود و ضمن ديدار، به او فرمود: در چه حالتى هستى ؟ عرض كردم : مرگ را بسيار سخت و دردناك مى بينم . حضرت رضا عليه السلام فرمود: اين ناراحتى كه احساس مى كنى ، اندكى از حالات و علائم مرگ مى باشد كه اكنون بر تو عارض شده است ، پس اگر تمام حالات و سكرات مرگ بر تو عارض شود، چه خواهى كرد؟! و بعد از آن ، در ادامه فرمايش خود افزود: مردم دو دسته اند: عدّه اى مرگ برايشان وسيله آسايش و استراحت است . و عدّه اى ديگر آن قدر مرگ برايشان سخت و طاقت فرسا است ، كه پس از آن احساس راحتى مى كنند. حال چنانچه بخواهى كه مرگ برايت نيك و لذّت بخش باشد، ايمان و اعتقادات خود را نسبت به خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نيز ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را تجديد كن و شهادتين را بر زبان و قلب خود جارى گردان . امام جواد عليه السلام فرمود: بعد از آن كه ، آن شخص طبق دستور پدرم شهادتين را گفت ، اظهار داشت : يابن رسول اللّه ! ملائكه رحمت الهى با تحيّات و هدايا وارد شدند و بر شما سلام مى دهند. امام رضا عليه السلام فرمود: چه خوب شد كه ملائكه رحمت الهى را مشاهده مى كنى ، از آن ها سؤ ال كن : براى چه آمده اند؟ مريض گفت : آن ها مى گويند چنانچه همه ملائكه با اذن خداوند سبحان ، نزد شما حاضر شوند، بدون اجازه حركتى نمى كنند. پس از آن ، با كمال راحتى و آرامش خاطر. چشم هاى خود را بر هم نهاد و گفت : ((السّلام عليك ياابن رسول اللّه !)) پيغمبر اسلام ، اميرالمؤ منين و ديگر امامان (سلام اللّه عليهم ) آمدند، و در همين لحظه ، جان به جان آفرين تسليم كرد. - دعوات مرحوم راوندى : ص 248، ح 698، مستدرك الوسائل : ج 2، ص 126، ح 2، بحارالا نوار: ج 49، ص 72، ح 96.