📜برگی از داستان استعمار 📝قسمت چهلم 💎اعتراض مقدمه: دیدیم که در داستان‌های گذشته که مبلغان مسیحیت چگونه هم‌پا و همراه استعمارگران در حال تبلیغ دین مسیحیت بودند. حتی آنها به ایران هم آمدند... در ایران هم مبلغان مسیحی مدرسه‌هایی را در شهرهای مختلف ساخته بودند. این مدرسه‌ها از مدرسه‌های ایرانی بسیار مجهزتر بودند. آزمایشگاه‌های بزرگ، سالن‌های ورزشی و تئاتر و برگزاری سفـرهای آموزشی بسیاری از خانواده‌ها را وسوسه می‌کرد تا کودکانشان را برای تحصیل به این مدرسه‌ها بفرستند. اما در کنار همه اینها بچه‌ها باید در کلاس‌های خواندن انجیل و سرودهای مسیحی شرکت می‌کردند. بچه‌هایی که در خانواده‌هایی با ریشه‌های قوی مذهبی بزرگ شده بودند با تبلیغات مسیحی مدرسه مخالفت می‌کردند و از مدرسه اخراج می‌شدند. محمد فرخی یزدی که بعدها شاعر بزرگی شد، یکی از این بچه‌ها بود. او که خواندن و نوشتن را در خانه آموخته بود برای ادامه تحصیل وارد مدرسه کشیشان انگلیسی در شد؛ اما مدتی بعد به علت آموزش‌های مسیحی به معلمان مدرسه اعتراض کرد و در پانزده سالگی شعری را علیه آن‌ها سـرود: دین زدست مردم برد، فکرهای شیطانی جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی شخص گبرشان عالِم، مرد ارمنی استاد بهر درس خوش دادند، دین احمدی برباد منظور فرخی یزدی از«سرای نصرانی» مدرسه مبلغان انگلیسی است که گویا علاوه بر معلمان مسیحی از معلمان «گبر» یا زرتشتی هم استفاده می‌کرده‌اند. فرخی یزدی که در ایـن شـعر فکر مبلغان انگلیسی را «شیطانی» معرفی کرده بود از مدرسه اخراج شد و چون در یزد مدرسه دیگری برای ادامه تحصیل نبود در یک کارگاه پارچه بافی و بعد از آن در یک نانوایی به کار مشغول شد؛ اما خواندن اشعار شاعران بزرگ و سرودن شعر را ادامه داد. حسن دهقانی تفتی هم که پیش از این از او یاد کردیم در همین مدرسه درس خوانده بود. مادر حسن که در بیمارستان مبلغان انگلیسی در یزد مسیحی شده بود هنگام مرگ وصیت کرد که او در مدرسه مبلغان در یزد تحصیل کند. اما در آن زمان هنوز این مدرسه پسرانه به تاسیس نشده بود و حسن که فقط شش سال داشت در مدرسه دخترانه مبلغان انگلیسی شروع به درس خواندن کرد و با تأسیس مدرسه پسرانه به آنجا منتقل و مسیحی شد. در تهران نیز مبلغان آمریکایی مدرسه دخترانه ای را ساختند که بسیاری از دانش آموزان این مدرسه بعدها به مسیحیت گرویدند. مبلغان اروپایی فقط به تأسیس مدرسه و آموزش مستقیم بچه‌ها بسنده نمی‌کردند. در سالهایی که کتاب‌ها و مجلاتی مناسب کودکان و نوجوانان منتشر نمی‌شد، کشیش‌های اروپایی آثاری را برای بچه‌ها منتشر می‌کردند. مبلغان انگلیسی دو کتاب کلوچه ایرانی و حسن پسر یک راهزن را منتشر کردند و کشیشان آلمانی مجله ای را به نام دوست کوچک مشرق زمین انتشار دادند. معلمی‌کردن و آموزگاری برای بچه‌ها، عنوانی بـود که کمک زیادی به مبلغان اروپایی در ایران می‌کرد. آنها که از واکنش مردم مسلمان به تبلیغ مسیحیت نگران بودند، خود را معلم‌هایی دوستدار بچه‌ها معرفی می‌کردند که فقط برای آموزش کودکان به ایران سفر کرده اند. یکی از مبلغان آلمانی به نام فاندرکه با سرسختی از اسلام انتقاد می‌کرد و کتابی را به نام «میزان الحـق» عليـه تعالیم پیامبراسلام -صلی‌الله‌علیه‌وآله- نوشته بود. در ایران خودش را یک معلم ساده معرفی می‌کرد، نه یک کشیش. 📚سرگذشت استعمار ، فصل صلیب خونین، ج 4، ص97 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛