💠خاطره ای از شهید حجت الاسلام حسن رامه ای ♻️دعوتم کرده بود خانه اش گرمسار .از در که وارد شدم به تابلوی روی در خیره ماند .تابلویی بود شبیه تابلوی مطلقا ممنوع راهنمایی .تابلوی گردی که وسطش نوشته بود غیبت وضربدری رویش خورده بود. ♻️دو طرف پایه اش هم روایت نوشته بود .یکی از حضرت علیه علیه السلام ویکی از امام علیه السلام .:غیبت کوشش شخص عاجز است .«شایسته است که بر زبان خود مهر بزند ،همان گونه که بر طلا ونقره خود مهر می زند» . ♻️چند لحظه ماتِ نوشته بودم .در زدم وارد اتاق شدم .بعد از گرم صحبت شدیم .توی تمام مدت حواسم به حرفهایم بود وتابلوی مطلقا ممنوع. 📚من از دیار حبیبم/انتشارات زمزم هدایت/ص49. 💠جهادانتظار 🌸___♤♤♤♤♤♤♤___🌺 👀@jahadeentezar 🌸___°°°°°°°°°°°°°___🌺