هدایت شده از امیرحسین ثابتی
از هفته قبل که مدرسه ها به خاطر آلودگی هوا تعطیل شد، دیگر نتوانستم به مدارس بروم اما امروز به دو مدرسه رفتم. صبح به یک دبیرستان دولتی (متوسطه دوم) در حاشیه شهر قدس که بخشی از بچه ها همزمان با تحصیل کار می کردند و سوالات زیادی هم داشتند و عصر به یک مدرسه راهنمایی (متوسطه اول) در شهریار که سن بچه ها کمتر بود و بیشتر شنونده بودند تا پرسشگر. یادم هست از مدتها قبل بعضی دوستان می گفتند تا به مدارس اطراف تهران نروی، نمی فهمی که واقعیت میدانی مدارس چیست؟ در واقع برایم تصوری درست کرده بودند که انگار دانش آموزان حاشیه شهرهای بزرگ، خیلی عجیب و غریب هستند و هیچ زبان مفاهمه ای با آنها وجود ندارد. اما تجربه امروزم هم نشان داد که این مبالغه ها «آدرس غلط» است. من هیچ فرق خاصی در فکر و حتی خیلی از سوالات دانش آموزان شهرری و شهریار و شهر قدس با دانش آموزانی که وسط تهران دارند درس می خوانند نمی بینم. البته به لحاظ محیطی، دغدغه هایشان فرق دارد اما تفاوت خیلی معنادار و خاصی نمی بینم. مساله اصلی این است که نظام جمهوری اسلامی از پرورش فکری و حرف زدن با نوجوانان درباره مسایل اصلی کشور و دنیا در حوزه تاریخ و سیاست غفلت زیادی کرده. خیلی از مدیران همچنان فکر می کنند هرچقدر بچه ها رها باشند و کسی در این باره با آنها حرف نزند، خدمت کرده اند در حالی که برعکس، دقیقا از همین سن باید با آنها حرف زد، سوالات شان را شنید و گفتگو را با آنها تمرین کرد. دارم فکر میکنم چطور باید این کار را به یک نهضت تبدیل کرد. نهضتی که اگر فراگیر شود، اثرش را در سالهای پیش رو، همه حس خواهند کرد. @Sabeti