مردانگی و تقلب📑 💠سال چهارم در رشته اقتصاد و در دبیرستان آیت اله غفاری سال (۶۰-۵۹) امتحانات پایانی شروع شده بود که در روز یکی از این امتحانات درس فلسفه و منطق، دو نفر از دوستانش مشغول تقلب کردن بودند که مراقب متوجه آن دو نفر می‌شود و ابوالقاسم که پشت سر آن‌ها نشسته بود و بچه‌ها تا متوجه مراقب می‌شوند ورقه تقلب را مچاله می‌کنند و زیر پای ابوالقاسم می‌اندازند. 🔹مراقب کاغذ را زیر پایش می‌گیرد و او را بعنوان کسی که تقلب کرده به دفتر مدرسه معرفی می‌کند. ابوالقاسم با اینکه می‌داند چه کسانی تقلب کردند، ولی سکوت می‌کند❗️❕ و می‌گوید که من این کار را انجام ندادم نه تقلب کردم و نه تقلب رساندم و دوستانش را معرفی نمی‌کند این امر باعث می‌شود که او از آن دوره تحصیلی طبق قوانین آموزش و پرورش محروم می‌شود. ✔️مردانگی وگذشت او نمی‌گذارد که دوستانش شناخته شوند و این هم هنر مردان خدایی است. پس از آنکه ابوالقاسم به جبهه گیلانغرب می‌رود و از آنجایی که می‌دانست تقلب نکرده به آموزش و پرورش نامه می‌نویسد و گلایه و شکایتش را به آن‌ها ابلاغ می‌کند در صورتی که جواب نامه اش را هیچ وقت نتوانست ببیند.🙂 📎بخشی از کتاب پسری از جنس خاک شهید ابوالقاسم مهدی نیا اسبویی @jahadelmi313