جهاد تبیین
‍ 📌 پسرخاله هایی که در کودکی هم بازی بودند راه آسمان را هم با یکدیگر طی کردند 🔹️ چند روز بود که مادر «عابدین» آرام و قرار نداشت. رادیو مرتباً اسامی شهدای عملیات محرم را اعلام می‌کرد. ◇ خواهرزاده‌های دوقلوی «عابدین» هم چند روزی بود که به دنیا آمده بودند، حتی گریه این دوقلوها ناراحتی مادر را بیشتر می‌کرد. ◇ خبر شهادت «عابدین» را سید رسول به بهشهر آورده بود. همه خانواده از شهادت او خبر داشتند به جز مادر. مادر به پچ‌پچ‌های خانواده مشکوک شده بود. همین طور به رفت و آمدهای فامیل: دایی و پسرعموها و داماد خانواده. بالاخره پرسید که چه خبر شده؟ ◇ به مادر گفتند: علیجان زخمی شده. مادر گفت: راستش رو بگید. علیجان شهید شده؟ و با اشک اطرافیان مواجه شد. نتوانست سرپا بایستد؛ نشست. ◇ تعجب کرد و با خودش گفت خاله برایت بمیرد «علیجان» . تو که چند روز بیشتر نیست از طرف جهاد رفتی منطقه، چطو ممکنه شهید شده باشی؟ بغضش اما باز نشد. ◇ از آن طرف مادر شهید «علیجان» هم از شهادت «عابدین» خبردار شده بود و از شهادت پسرش بی‌خبر بود. صحنه عجیبی بود؛ دو خواهر از داغ خواهرزاده‌ها می‌سوختند غافل از این که فرزند خودشان نیز آسمانی شده است. 🔹مادر شهید «علیجان» برای دلداری مادر شهید«عابدین» به خانه خواهرش می‌آمد و نمی‌دانست که مادر «عابدین» از شهادت پسرش بی‌خبر است و سید رسول هم برای این که مادر خبردار نشود از ورود خاله به خانه جلوگیری می‌کرد. ◇ مادر «عابدین» خواست به خانه خواهر برود. وقتی به خانه خواهر رسید دید که زنان فامیل با دیدن او صدای مویه‌شان بلندتر شده است و برای عابدین گریه و زاری می‌کنند. آن جا بود که فهمید دو پسرخاله با هم همسفر شده اند. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال "صبحانه‌ای باشهدا" را دنبال کنید و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671