📌 نگرانی شهید «احمد یوسفی» از پاسخ به نگاه فرزندان شهدا
🔹️ فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی در بخشی از خاطرات خود که در کتاب «پاییز آمد» به رشته تحریر درآمده به زندگی مجاهدانه همسرش و سختی دل کندن از او اشاره دارد.در این کتاب میخوانید:
◇ گفتم: احساس میکنم احمد دارد از من و على دور میشود. ما را نمیبیند. زنجان واقعا به وجود احمد نیاز دارد. سپاه اصرار داشت نرود جبهه، اما او آنقدر بالا و پایین کرد که آخر رفت.
◇ برادرم علاء گفت: «چه انتظار داشتی؟ همین است دیگر، احمد زنجان بمان نیست. تا الان هم توی قفس نگهش داشته بودند.»
◇ شهادت دوستانش کمرش را شکست. با بغض به من میگفت: فخری میترسم بمانم روزی بیاید فرزندان شهدا مرا با انگشت نشان بدهند بگویند این احمد یوسفی است. همرزم پدر ما بود. پدر ما شهید شد و او هنوز زنده است.»
◇ چند وقت پیش از شهادت احمد ، (شهید) رحمان آمده بود به خوابم. گفت: «فخرالسادات خانم من یک امانتی پیش شما دارم آن را بدهید با خود ببرم.»
◇ گفتم: «رحمان جان تا من یادم هست تو امانتی پیش من نداری.» اصرار کرد که دارم.
◇ خوابم را که برای احمد تعریف کردم. گفت: «امانتی من هستم!»
◇ برادرم علاء گفت: «فخری جان زندگی با احمد فرصتی است که خداوند در اختیار تو قرار داده تا خودت را بسازی. تا بفهمی مکتب حسین چه میگوید. جنس رنج و درد عاشورائیان را بشناسی.»
#شهید_احمد_یوسفی
#پائیز_آمد
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال صبحانهای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671