📜 | قهرمانان واقعی 📝 فضای روستا متشنج بود. مردم فکر میکردند که میخواهیم راهشان را خراب کنیم. بارها کارهای نیمه تمام را دیده بودند. چشمشان میترسید ولی قلبشان اعتماد داشت. آن ها نمیدانستند مفهوم جهادگر چیست! جهادگران رسیدند. آستین هارا بالا زدند. در نگاه کودکان مضطرب و خسته از راه‌های خاکی و پر دست انداز، شوق موج می زد. در ذهن آنها قهرمان ها شکل دیگری بودند. شبیه فیلم های هالیوودی. روز اول جهادگران در برف و سرما عرق ریختند و جنگیدند تا در روزهای بارانی و برفی مسیر مردم صاف و هموار باشد. راه حیات، راه آب، راه کشت، همه را باز کردیم. روز دوم همه از سر تا پا گلی بودیم. از پشت کوه لباس های گلی، آفتاب لبخند مردم روستا سر زد. بالاخره تمام شد؛ راه ساخته شد. چشم ها سرشار از شوق و اعتماد بود. زن و مرد و صغیر و کبیر یک صدا می گفتند: "خدا جهادگران را حفظ کند!" از کودکی شنیدم که میگفت: "قهرمانان واقعی‌ این شکلی اند." ما ساختیم تا ساخته شویم و پاک کنیم دل هایمان را از مرداب هایی که در آن فرو مانده ایم... 🖊خاطره جهادگر محمدرضا امانی @jahadgaran | جهادگران