📜
#بخوانید |
امروز همه از فائزه میگویند
🔰 انتشار به مناسبت شهادت، دانشجو معلم، شهیده فائزه رحیمی
حتما حرف های زیادی داشت برای گفتن، زمانی که فارغ التحصیل بشود و در قامت یک معلم یا مشاور به مدرسه برود.
دوستانش میگویند حتی قصد داشت کتابی بنویسد برای کودکان و نوجوانان.
اما حالا فائزه نه از دانشگاه فرهنگیان فارغ التحصیل میشود و نه دیگر کتابی خواهد نوشت.
آخر فائزه به سفر رفته؛ به کرمان، با کاروانی از دوستانش، در سالگرد پرواز مردی که حاج قاسم صدایش میزنند.
در مسیر سفر و بین ازدحام جمعیت او آخر کاروان دانشگاهشان است، میخواهد حواسش به دخترها باشد...
اما در عالمی که افتادن یک برگ از درخت بی دلیل نیست، نفر آخر بودن فائزه دلیل دیگری دارد.
جمعیت در حال حرکت است که ناگهان از پشت سر صدایی میآید، از همانجایی که فائزه هست...
میگویند بمبی منفجر شده...
کاروان دیگر به سمت مزار حاج قاسم نمیرود، دخترها پراکنده شدهاند، فائزه دیگر نمیتواند حواسش به دخترها باشد، ترکش به بدنش تاخته و او سرجایش افتاده...
قبل تر عکسی روی پروفایلش گذاشته بود با این مضمون" شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا" غافل از اینکه آنچه ما را پاگیر این دنیا کرده، جسممان است.
پس جسم فائزه، همانجا در مسیر زیارت مزار حاج قاسم ماند تا روحش بتواند پرواز کند...
حتما فائزه حرفهای زیادی برای گفتن داشت، اما خواست حضرت معشوق این بود که فائزه حرفهایش را مثل شهدا به آنان که در این وادی دنیا ماندهاند بزند، به جمعیتی فراتر از یک کلاس و مدرسه...
امروز همه از فائزه می گویند...
@jahadgaran I جهادگران