👓👓👓👓👓👓👓👓👓👓👓
✅نظر جامعه شناختی دکتر شریعتی در خصوص استحاله شدن نیروهای انقلابی، پس از انقلابها (بخش دوم)
جامعه شناسی یعنی این .....جامعه شناسی ما را به اصول عام ثابت در جامعه می رساند...
دكتر: [در استحاله شدن نیروهای انقلابی ] بحث از طبقهاى كه طبيعتا در جبهه ضدمردم و عقيده مردم قرار دارد نيست. پس سخن از دوست است، از همپيمان و همراه است كه به علتى ـ كه طبيعتا علتهايى شخصى است و غرضورزيهايى خصوصى ـ از پشت خنجر مىزند. معمولاً، تغيير شعار نمىدهد، به جبهه دشمن نمىپيوندد، از ايمان و عقيده خويش دست برنمىگيرد، در برابر مردم و در برابر نهضت و در برابر مكتب حق نمىايستد، بلكه، غالبا بهخاطر وسوسههاى روانى، ضعف شخصيت، نفعطلبى، خودخواهى، حسد، «احساس حقارت در برابر عظمت همگام و همراه خويش»، كمبود شخصيت، سستى ايمان يا اراده، تمايل به كسب قدرت و به دست گرفتن رهبرى نهضت، شهرتطلبى، كينههاى شخصى قديم نسبت به ياران فكرى، و احساس عقبماندگى از جريان، عدم رشد سياسى و اجتماعى، ضعف احساس مسئوليت، كوتاهفكرى و عجز از ارزيابى دقيق مسائل و پيشبينيهاى دور عواقب و آثارى كه بر جبههگيريهاى منفى
وى مترتب است... و بسيارى عوامل پيچيده شخصى كه حتى، گاه، بر خود وى نيز پوشيده است و نسبت به ريشههاى عميق و مبهم آن، خودآگاهى كاملاً روشنى ندارد، و خيانت خود را، حتى براى اغفال خود، توجيه مىكند، در مسير حركت نهضت سنگ مىاندازد، انحراف ايجاد مىكند، به انشعاب دست مىزند، تفرقه
بهوجود مىآورد، جبهه را تضعيف مىكند، در كنار رسالت اجتماعى «امت» و در آن حال كه نهضت با دشمن خارجى درگير است، و با خطر «قاسطين» تهديد مىشود، اختلاف داخلى ايجاد مىكند، جبهه فرعى مىگشايد، عقدههاى روانى و مسائل شخصى را طرح مىكند، نيروها را از صف مقدم جبهه، به داخل مىكشاند و به
جنگهاى زرگرى و تسويه حسابهاى خصوصى و تضادها و كشاكشهاى جناحى و تصادمهاى پشتجبههاى مشغول مىدارد؛ غيرمستقيم، زمينهساز دشمن مىشود، بهترين فرصتها و بهترين نيروها و امكانات را در استهلاكهاى انحرافى و نابههنگام
بههدر مىدهد و بزرگترين ضربهها را به پيكر ايمان و جبهه ايمان مىزند، قدرت حق را تجزيه مىكند و بهترين حقپرستان را آلوده مىسازد و قويترين شخصيتهاى فكرى و اجتماعى جبهه حقپرستى را از داخل فلج مىكند و از صحنه مبارزه با باطل خارج مىسازد و چون خود از چهرههاى بانفوذ و با سابقه پرافتخار و شخصيت معتقد
و مؤثر و محبوب نهضت است و در چشم توده مردم ـ كه غالبا از مسائل داخلى و روابط خصوصى و ضعفهاى فردى رهبران و شخصيتهاى موجه آگاه نيستند و براساس «سابقه» و «شهرت»، شخصيتها را قضاوت مىكنند و نيز، حق را و فكر را از
روى شخصيتهاى طرفدار حق و فكر تشخيص مىدهند ـ اينان رجال محبوب و ثقه و قابل اطمينان و مورد اعتقاد بهشمار مىآيند، مىتوانند بزرگترين انحراف و عميقترين شكاف را در ميان مردم ايجاد كنند و افكار عمومى را مشوب سازند و عقلها را مسموم كنند و خلقى را به نام حق، بهدنبال منافع شخصى بكشانند و آلت
دست اغراض فردى و گروهى خويش سازند. چه، اينان هرگز تمايلات خصوصى و هدفهاى سودجويانه و بغضهاى روانى خود را عريان بر مردم عرضه نمىكنند، آنها را با زيباترين و فريبندهترين شعارهاى حقپرستانه و توجيههاى اعتقادى و اجتماعى و تفسيرهاى الهى يا مردمى، در انظار مردم مىپوشانند، چندان ماهرانه كه حتى
خودشان نيز، مثل ملانصرالدين، بيش و كم، تحت تأثير قرار مىگيرند! اينها عناصر «ناكث»اند، همانكه ـ به حدس من ـ از نظر معنوى و حتى لغوى، در زبان توده ما مستعمل است و چون ريشه لغوى آن در عربى و در تاريخ، بر آنها پوشيده است، شكل فارسى و مأنوس و تاحدى نزديك به آن دادهاند و «ناكس» پنداشتهاند.
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺🔺
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️