📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: مرگ و نیستی، با دو نشانه توامان می رسد؛ نشانه هایی که یکی تمثیل دیگری است، اما هر دو در عالم واقعیت، به یک اندازه غبار نابودی و نیستی بر چهره روستا می نشانند. داستان «سایه ملخ» در گرمای تابستان آغاز می شود. در فضایی روستایی و آمیخته با عطر مزارع و تصویرهایی زنده و پرقدرت از زندگی اجتماعی و روابط مردمان؛ اولین نشانه، هجوم ملخ است. نشانه ای که ابتدا به چشم صابر، قهرمان اصلی قصه می رسد و بعد همه روستا را دربرمی گیرد. صابر یا همان «من راوی» داستان، پدری دارد که چشمانش کم سوست و یکی از بهترین شخصیت پردازی های نویسنده در این اثر را به خودش اختصاص داده است. نویسنده از همان ابتدای قصه، ما را با وضعیت ارتباطی صابر و پدرش و همچنین روابط او با دیگر پسران روستا آشنا می کند. اما حمله ملخ ها، در داستان بایرامی، محور اصلی قصه نیست، نشانه ای است از وقوع حادثه ای بزرگ تر و اصلی تر. هجوم عراقی ها به روستا و دزدیدن گوسفندانشان، قصه را در مسیر اصلی خود هدایت می کند. اینجا هم صابر اولین کسی است که پی به ماجرا می برد. تلاش او برای کشف ماجرا و نزدیک شدنش به مرز، نقطه اوج تعلیق داستان را شکل می دهد. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59