گفته بودم بهش توی خیمه نمیشینم
من به غیر از عمو هیچکسی رو نمیبینم
عمّه جان دستمو رها نمیکنی چرا؟
من میخوام با عمو برم به روی نیزه ها
روی سینه ی عمو نشسته شمر بی حیا
دارن آماده میشن بیان به خیمهها
تشنمه بذار برم به دریا برسم
از رو دستای عمو به بابا برسم
زیر دست و پا برم به زهرا برسم