پسرک با شک و دودلی جلو می‌آید. دودستی آن را از مرد کبابی می‌گیرد، اما هنوز باور ندارد. محکم نان و کباب را لای پنجه‌های خشکیده و لاغرش می‌گیرد و گاز بزرگی به آن می‌زند که انگار از قحطی فرار کرده. حالا همه دنیا در دست آن پسرک گرسنه بود. بی‌توجه به همه جا می‌خورد و چه حالی می‌کرد حاج مرشد! حاجی آهی می‌کشد و توی مغازه برمی‌گردد و روی صندلی کنار یکی از میزهای غذاخوری لم می‌دهد. بادبزن را برمی‌دارد و باز همان فکر و خیالات به سراغش می‌آید ... آن چه خواندید برشی بود از📕شیخ رجبعلی خیاط که حجت‌الاسلام دکتر ابوالفضل هادی‌منش آن را بازنویسی کرده است. این📕تاکنون هشت بار تجدید چاپ شده و در کتابنامه رشد وزارت آموزش و پرورش معرفی شده است. رجبعلی خیاط را می‌توانید از اینجا به قیمت 99 هزار تومان تهیه کنید. ایتا| بله| اینستاگرام| سایت| آپارات