اگر تو بودی.... قسمت ششم در آستانه ۵۵ سالگی ایستاده ام. نه حقوق هر ماهه بازنشستگی خوشحالم می کند ،نه تجربه سالها کار وتدریس در دانشگاه ومدرک دکترا،نه آپارتمان کوچکی که با پس اندازم خریده ام تا برای فربد بکار آید. تنها چیزی که این سالهای اخیر مرا از افسردگی شدید نجاتم داده،فعالیت در گروه مردمی جلوگیری از سقط جنین است. تبلیغشان رادر فضای مجازی دیدم. تماس گرفتم وگفتم من خودم زندگیم را بخاطر سقط،نابود کرده ام. ظاهرا همه چیز دارم،اما سالها حسرت وتنهایی فرزندم ونازایی وسردی رابطه با همسرم و جای همیشه خالی فرزندی که با دستان خودم نابودش کردم،تمام لحظات زندگی من است. خیلی گرم وصمیمی مرا به جمعشان پذیرفتند ومن شدم سخنران وفعال حوزه جلوگیری از سقط. وقتی موردی را معرفی می کنند که قصد سقط دارد،تمام وجود وهستی ام را یکجا جمع می کنم تا از قتل بی پناه دیگری جلوگیری کنم. اگر مادر را حضوری ببینم،دستش را در دستانم میگیرم و تمام وجودم میشود التماس واشک پی در پی. یاد آن روز بارانی که تو از وجودم کنده شدی،میشود دلیل باران سیل آسای چشمانم. گریه می کنم واز تو می گوییم از روزهای که با دلتنگیت طی می شود،جای خالیت در آغوشم،صدای خنده هایت،صدای گریه هایت،راه افتادنت،مدرسه رفتنت،دانشگاه رفتنت،تولدهایت،مسافرتهایمان،ذوق پدر برای دختر داشتن،و ذوق تو برای یک خانواده گرم وصمیمی،جای خالیت برای تک تک لحظات زندگی فربد،برای من،برای پدرت،از تو می گوییم از تو که اگر بودی همه چیز متفاوت بود. لابد اگر بودی الان من دیگر مادر بزرگ شده بودم. اگر تو بودی شاید من دو سال دیرتر مدرک دکترا می گرفتم اصلا شاید نمی گرفتم،هزاران مدرک دکترا فدای لحظه ای که تو را در لباس عروس می دیدم. چند سال پیش مدام لباس عروس هم برایت می دیدم،سفره عقد و....اما چند وقتی است مشغول خرید سیسمونی هستم. اگر بودی لابد دیگر مادر شده بودی،ومن چقدر برای تو وبرای آن عزیزکم ذوق داشتم. سیسمونی می خرم وبه مادرانی که برای مسائل مالی ،به سقط فکر می کنند،هدیه می دهم. اما..... دلم تنگ توست وتنگ ان عزیزکم که شاید این روزها می آمد وبا قدمش وبا شیرینی هایش زندگیمان را شیرین تر می کرد.اما حیف که من نه فقط تو که یک نسل را نابود کردم. فرانکم بی تو زندگی برایم تلخ است ،برایمان تلخ است،تلخ. فربد مدتهاست بدنبال مورد خوبی برای ازدواج است. البته نه فقط خوب که مورد خاص. یکی از مهم ترین شرایطش این است که با همسرش قبل از ازدواج توافق کند برای چند فرزند داشتن. انقدر تک فرزندی اذیتش کرده که مهم ترین شرطش شده این. وهمین شرط هم شده مانع برای پیدا شدن مورد خوب برای ازدواجش. اگر توبودی حتما تا بحال از بین دوستانت ،یک مورد خوب برای برادرت انتخاب کرده بودی. چقدر تو خواهر مهربانی هستی عزیز دلم. چقدر جایت خالی است در تک تک امورات زندگیمان. راستی چقدر کوته بین بودم ان روزها که نگذاشتم به دنیا پا بگذاری. چقدر کوته بین،چقدر بی ایمان،چقدر خودخواه وچقدر ظالم وچقدر.... یاد بی پناهیت،آتش به جانم میزند فرانک بی پناه مادر. ادامه دارد...... 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat