به خاطر یک الحمدلله.mp3
4.93M
سخنرانی به خاطر یک الحمدلله! در یک سال که امام صادق علیه‌السلام به حج مشرّف شده بودند، روز عید قربان بود. اصحاب نشسته بودند، سؤال داشتند، حرف می‌زدند و از محضر امام استفاده می‌کردندفقیری به درخیمه آمد. فهمید که امام صادق علیه‌السلام درون خیمه نشسته‌اند. نگاهی به امام صادق علیه‌السلام کرد و گفت: آقا! چیزی به من بدهید. خوشه‌ انگوری در دست مبارک امام صادق علیه‌السلام بود که به او فرمودند: بیا این خوشه انگور را بگیر. آن فقیر گفت: من انگور نمی‌خواهم. و دستِ امام صادق علیه‌السلام را رد کرد. مدتی گذشت. فقیرِ دیگری از راه رسید. به درِ خیمه آمد و وقتی فهمید امام صادق علیه‌السلام درون خیمه هستند از ایشان طلب کمک کرد. آقا فرمودند: بیا این خوشه‌ی انگور را بگیر. آن فقیر جلو آمد و انگور را از دست حضرت گرفت و گفت: الحمدلله رب‌العالمین. همین که این را گفت، امام صادق علیه‌السلام رو به اصحاب کرده و فرمودند: ١٠٠٠سکه طلا به او بدهید. اصحاب رفتند و پول را فراهم کردند و به او دادند. مردم! ائمه‌ی شما جزء متمکّنین جامعه بودند. بعضی فکر غلطی دارند و می‌گویند: ائمه، نَدار بوده‌اند. خیر اینگونه نیست؛ بلکه نمی‌خواستند نه اینکه نمی‌توانستند! علی‌بن ابیطالبی که با نان جو سَر می‌کرد، در همان دوران، سالانه ۵٠هزار درهم، انفاق ایشان به فقراء بود؛ آن هم از عوائد شخصی خودشان؛ از عرق جبین، از کَدِّ یمین. ایشان چاه حفر می‌کردند، باغ احداث می‌کردند و از عواید این‌ها به فقراکمک می‌کردند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام نمی‌خورد، نه اینکه نمی‌توانست؛ بلکه نمی‌خواست! @jamkaranedeleman