فهمیده و تحلیل کنند. تاثیرات فناوری های جدید روی زندگی انسان ها، رشد شبکه های اجتماعی مدرن، شکل گیری مباحثی با تمرکز روی موضوع هوش مصنوعی و موارد دیگر، شرایط پیچیده تری را رقم زده است که با روش تقلیل گرایی نمی توان آنها را توضیح داد. در این شرایط آنچه اهمیت تازه یافته است این عبارت است: "کل چیزی بیش از مجموعه اجزایش است". همین تغییرات نشان می دهد برای فهم حرکت جمعی یا آگاهی از جنس حرکت جمعی نیاز به نظریات جدیدتری داریم. یکی از این نظریات، نظریه پیچیدگی است. دقیقا از میانه قرن بیستم بسیاری از دانشمندان به این ضرورت پی برده بودند که پدیده های دوران اخیر را نمی توان به یک رشته علمی محدود کرد، بلکه درک چنین پدیده هایی نیاز به فهمی چند رشته ای بر بنیان های علمی جدید دارند. آن بنیان جدید، همین نظریه پیچیدگی است. نظریه پچیدگی خود مبتنی بر اصولی است که به او توانایی فهم رفتار جمعی یا صدای واحد جمعیت های انسانی را می دهد. پرداختن به این اصول از حوصله این یادداشت خارج است. در این خصوص می توان به کتاب نظریه پچیدگی ملانی میچل مراجعه کرد. اما مبتنی بر چنین نظریه یا دانشی، می توان چند پیام اساسی استخراج کرد که با منظور و مراد نگارنده از این یادداشت همساز است. اول آنکه نمی توان با دیدن بخش اندکی از جمعیت ها در آشوب های خیابانی، مدعی شد، این سرو صدا، صدای مردم است. دوم آنکه اگر فهم برخی جریانات سیاسی، از صدای مردم، صرفا صدای کسانی باشد که یا در فضای مجازی یا در خیابان صدای بلندتری دارند ، نشان می دهد، از نظر این طیف، مردم کسانی هستند که خشمگین تر و خشن تر باشند. سوم آنکه تحولات اخیر نشان داد، آنچه برای برخی از جریانات سیاسی اهمیت دارد، تنها دیدن جمعیت های خشمگین است. روی دیگر دیدن جمعیت های خشمگین، ندیدن غالب بافت جمعیتی مردم است که حل مشکلات را در گرو آرامش و امنیت می دانند. چهارم دیدن بخشی از جمعیت و تعمیم آن به کل جمعیت ایران، یک خطای واضح شناختی و به بیان بهتر یک ظلم بیّن به حق اکثریت مردم کشور است که با این تحمیل نظری، نمی گذارد صدایشان شنیده شود. پنجم همین خطای شناختی منجر شده اغتشاشگر را معترض ببینند و فضای اعتراض واقعی را از معترضین حقیقی بگیرند. ششم اصرار بر این خطای شناختی، مساله را پیچیده تر هم می کند. نشان می دهد گویا انگیزه های دیگری غیر از احقاق حق جمعیت های مورد نظر، وجود دارد. چرا که اگر پای انگیزه های دیگر در میان نبود، این جریانات سیاسی با اصلاح چنین خطای شناختی، صدای اکثریت مردم را می شنید و در یک معادله ساده اقتصادی بیشتر را بر کمتر ترجیح می داد. باید دید در ترجیح بخش اقل و کم جمعیت های معترض بر اکثریت مردم، چه متاع و دستاوردی خوابیده است. هفتم با این نکات و نکات پرتعداد دیگری که می توان بر اساس نظریه پیچیدگی ارائه کرد، باید به کسانی که مدعی هستند، "صدای مردم را بشنوید"، گفت، لازمه درستی این ادعا، فهم صدای واحد مردم است که به دلایل متعدد گفته شده، چنین امکانی برای شما فراهم نیست، بنابراین بهترین راه حل یا توصیه خیرخواهانه آن است که اول شما صدای مردم را بشنوید، تا بعد از آن، بگذارید صدای مردم شنیده شود.