دلنوشنه ای برای "سید نور خدا" با نام در آستانه بهشت  حدود چهار سال پیش با سید نورخدا موسوی آشنا شدم . شهید زنده ای که در هفده اسفند ۱۳۸۷ در هنگام درگیری با گروهک تروریستی ریگی از ناحیه ی سر مورد. اصابت گلوله قرار گرفت و از آن زمان تاکنون در آستانه ی بهشت درحالت کما بسر میبرد. از آن جایی که یکی از تعهداتم بخودم سرکشی و بازدید از جانبازان معزز است در پی فرصتی بودم که از نزدیک خدمت این سردار دلاور انقلاب برسم. اما انگار باید از صافی هایی عبور می کردم تا این دیدار محقق شود. این عنایت بی بی دوعالم شامل حالم شد که با همسر مکرمه ی سید نورخدا آشنا شدم. و تازه فهمیدم که اگر قرار است سید را بشناسم باید ابتدا سنگ صبور او و پرستار و دلدار او را بشناسم. شیرزنی که در عین پرستاری از آقا سید نورخدا وظیفه تربیت فرزندان و پذیرایی از سیل مشتاقان دیدار با شهید زنده اش را هم بر عهده دارد. شیرزن عالمی که ملجاء و پناه جوانان بسیاری است که در تمام زمینه ها توقع پاسخگویی از او دارند.هرچه بیشتر زمان می گذشت متوجه شدم آقاسیدنور خدا تا قبل از اثبات مظلومیت و ایثارگری همسر مکرمه اش به من که مدعی حمایت از ایثارگران هستم اجازه دیدار نخواهد داد. پس از آشنایی با آن بانوی فاضله ی مؤمنه ی عفیفه و مجاهد و ایثارگر و شناخت محدود رنجها و سختیهایش لطف خدا شامل حالم شد و با عنایت بی بی دوعالم از طریق فضای مجازی با همکاری و هدایت همسر مکرمه ی شهید زنده آقاسیدنورخدا سرکار خانم حافظی (ایده الله تعالی) اقدام به راه اندازی کانال شهید زنده سید نورخدا کردیم و در مدت کوتاهی از اقصی نقاط کشور سیل مشتاقان آقا سید جذب کانال شدند و در نهایت منجر به تشکیل چند گروه و کانال تخصصی به نام سید نور موسوی گردید. پس از طی این مراحل دلم گواهی داد که سید نورخدا اجازه ی دیدار را صادر کرده است. شاید باور این مطلب سخت باشد اما سرکار خانم حافظی شاهد هستند چندین مرتبه برای زیارت آقا سید اقدام کردم. اما هربار به دلایلی سفرم کنسل شد. بهرحال دوره انتظار به سرآمد و توانستم بلیط سفر را تهیه کنم. شب قبل از سفر هرچه کردم.از شوق دیدار سید نتوانستم بخوابم دل در سینه ام قرار و آرام نداشت و عطش دیدار سردار دلاور مدافع حریم ولایت شهید زنده آقاسیدنورخدا موسوی واسطوره ی ایثار و گذشت پیام آور صبور و مکمل رشادتهای او همسرمکرمه اش سرکار خانم حافظی لحظه به لحظه  بر اشتیاقم می افزود.بالاخره فراق بسر آمد و من در منزل این دویار جدانشدنی بودم. لحظه ای که مدتها آرزویش را داشتم و بارها در نجواهای شبانه ام از بی بی دوعالم توفیق آن را خواسته بودم. سرکار خانم حافظی مرا به اتاق آقا سید نور خدا راهنمایی کرد. چه لحظه ی با شکوه و پر فضیلیتی بود آنگاه که در کنارش قرار گرفتم و دست برسینه ی پرشور و چشم بر نگاه عمیق و گرمش دوختم . اینجا حرم اهل بود مگر نه این.که معمار کبیر انقلاب امام راحل فرمود :شهدا امام زادگان عشقند. آری مدتی چشم در چشم او دوختم و آقاسید نورخدا از اعماق چشمانش روشنش که متصل به ملکوت است انوار قدسی را به جانم تزریق کرد. خدای سبحان شاهد این مدعاست که آنچه در این نگاه گذشت غیرقابل وصف است. در مقابل شیرمردی روی تخت آرمیده بود که اینک بنابر مصلحت الهی همچون حضرت موسی کلیم الله که با یاری برادرش هارون تبلیغ دین خدا را مینمود .با همیاری همسرش مأموریت یافته است دلهای پاک را که آئینه ی ضمیرشان غبارآلود شده است را صیقل دهند. هنگامی که یک دستم بر قلبش و دست دیگرم بر سرش و نگاهم در نگاهش دوخته بود . بر یقینم افزوده شد و شهد شیرین محبت اهل بیت علیهم السلام به توسط او در جانم تزریق شد و آتش شور محبتشان در قلبم بیش از پیش زبانه کشید. همانطور که وقت دیدار را خود شهید زنده آقا سید نورخدا تعیین کرد در کمال شگفتی ام لحظه ی وداع راهم او تعیین کرد علیرغم رزرو بلیط بازگشت بنا به اراده او سفرم به تعویق افتاد تا شوریده گی ام تکمیل شود. خداوند ذوالجلال را شاهد میگیرم به  آنچه که بیان میکنم از اعماق وجودم ایمان دارم. هرکس این دل نوشته من به او می رسد بداند شهید زنده آقا سید نور خدا و همسر مکرمه اش سرکار خانم حافظی عطیه ای الهی برای تقرب ما به اهل بیت علیهم السلام هستند که شناخت و درک زندگی عاشقانه و عارفانه ی آنها درک مقام آل الله را تسهیل میکند. در آخر از محضر این دو اسوه ی ایثار و فداکاری بابت درک پایین من و نقصان کلام و لرزش قلمم که قادر به ادای حقشان نشدم از صمیم قلب پوزش و حلالیت می طلبم. خواننده دی گرامی و با فضیلت تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل . . . . . . .  یاحق ارادتمند و دعاگو و خاک پای محبین اهل بیت علیهم السلام. جانباز شیمیایی بهروز بیات تهران به اصطلاح بزرگ  ۱۳۹۴/۱۰۲۹ انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است @janbaz_shimiaee