🌱🖤 ‌. شاید بزرگ‌ترین اشتباه تاریخ آنجاست که راوی نوشت "عباس آب فرات را در دست گرفت و به‌یاد حسین افتاد" او فقط آنچه را از واقعه دیده نوشته...کسی این حرف را می‌زند که پسر ام‌البنین را نمی‌شناسد. مگر عباس از یادِ‌حسین خارج می‌شد؟ او دائم الذکر حسین بود. عباس آب را با غضب در دست گرفت تا سرزنش کند آن را. نه شاید عباس بی‌پناه شده بود و می‌خواست دردودل کند: ای بی‌وفا فرات. مگر مهریه زهرا تو نیستی؟ چطور می‌گذاری پسرش در صحرای کربلا بی‌جان بگردد؟ کر شده‌ای مگر که صدای رقیه را نمی‌شنوی؟ کور شده‌ای مگر که لب‌های کودکان را نمی‌بینی؟ عروس زهرا را ببین که دیگر شیر ندارد. دختر زهرا را ببین که دیگر تاب ندارد. مگر می‌خواهی کفیل زینب را شرمنده کنی؟ ای بی‌وفا فرات. مگر علی را به یاد نمی‌آوری هنگامی که دشمن آب را به‌رویش بست. فراموش کردی هنگامی که به آب دست یافت چه‌ کرد؟ مگر نگذاشت دشمن هم از آب بنوشد؟ فرات من از تو می‌پرسم، مگر حسین از دشمن علی کم‌تر است؟ این پسر علی است. علی که نمی‌گذاشت نخل‌ها تشنه بمانند را ببین. پسرش مستأصل دور خیمه‌ها می‌گردد. فرات، تو به سرشت کوفیان مبتلا مشو. اینان نسل به نسل ما را تنها گذاشتند. یادت رفته با برادرم حسن چه کردند؟ تو چطور می‌توانی به این کوفیانِ‌روباه‌صفت بپیوندی؟ چقدر من سخت جانم که غربت دو برادرم را دیده‌ام و هنوز جان دارم.  ای بی‌وفا فرات. مولایم تشنه لب، جگرش سوخته، چشم‌هایش دیگر نمی‌بیند. پناهِ‌عالمیان خجالت‌زده اصغر شده‌است. تو چطور با بی‌حیایی موج می‌زنی؟ تو را چه‌شده فرات؟ اگر اکنون به لب‌تشنگان نرسی تا آخر عمرت شرمنده‌ای. نگذار که من هم به‌پای تو بسوزم. نگذار من هم شرمنده برادرم شوم... ✏️مع‌الحق @jannaat🌱