🔻داستان جوان قصاب و امام‌زمان! در نجف عالمی عاشق شده بود که خدمت امــــام‌زمـــــان؏ برســـــد... یک شخصی به او گفت: من یک جوان قصاب را می‌شناسم او می‌تواند تو را پیش امام‌زمان‌؏ ببرد آدرس را می‌گیرد و در کوچه‌ها دنبال قصاب می‌گردد...😇 بعد که مغازه را پیدا می‌کند می‌بیند قصابی با لباس های چرب و کثیف نشسته و مگس‌ها دور تا دورش هستند...🥺👇👇 برای خواندن ادامه ی داستان کلیک کنید 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿