_۲۷ آذر ۱۴۰۳ بود که ده نفر از ما راهی دیدار رهبرمان شدیم، برای تنها جلسه‌ای که حسینیه‌ی امام خمینی(ره) را یکپارچه زنانه می‌کند؛ دیدار هفته‌ی زن. وقتی برگشتیم، هر کدام از ما نوری که آن روز به جانمان تابید را کلمه کردیم تا روایتی باشد هدیه‌ی اصحابِ «جان و جهان». چهارشنبه‌ها مهمان روایت‌ دیدار هستیم... . _ یک ساعت توی سرمایی که ادارات و مدارس و دانشگاه‌های تهران را تعطیل کرده، ایستاده بودم و به حرف مهدیه فکر می‌کردم: «فرزانه هم صداش از جای گرم بلند میشه!» دهانم مثل کتری، بخار می‌کرد، اما توان گرم‌کردن دست‌هایم را نداشت. توی پیام کنگره‌ی هفت‌هزار شهید زن، با بچه‌ها خوانده بودیم: «زن مجاهد مسلمان ایرانی، معلم ثانی برای زنان جهان خواهد بود، پس از معلم اول که زنان مجاهد صدر اسلام بودند.» و فرزانه خیلی بدیهی گفته بود باید هدف‌گذاری ما همین باشد، و ما هم خیلی مردد نگاهش کرده بودیم. شب هنوز سیاهی پررنگی داشت. بالاخره کارت‌هایی که نمی‌دانم مسئولش دیر کرده یا خواب مانده بود، به دستمان رسید. با کفش‌های خشک از سرمایی که توی پایم لَق می‌خوردند، سمتِ در راه افتادیم. ✍ادامه در بخش دوم؛