✔️ در ترجمه‌ناپذیریِ شعر (بخش اول) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایه‌اش مستدام- 📚 مجله‌ی ، شماره‌ی ۸۰ در فرهنگِ خودمان، نخستین کسی که مدّعی است ترجمه‌ی شعر محال است، (متوفای ۲۵۵) است. وی در کتاب می‌گوید: «والشّعرُ لایُستطاعُ اَن یُتَرجَمَ و لایَجُوزُ عَلَیهِ النَقل وَ مَتی حُوِّلَ تَقَطَّعَ نَظمُهُ و بَطَلَ وَزنُهُ وَ ذَهَبَ حُسنُهُ وَ سَقَطَ مَوضِعُ التَّعَجُّبِ مِنه وَ صارَ کَالکَلامِ المَنثورِ. و الکلامُ المنثورُ المُبتَدأُ علی ذلکَ اَحسَنُ وَ اَوقَعُ مِنَ المنثورِ الّذی حُوِّلَ مِن موزونِ الشعرِ». یعنی «و شعر، تابِ آن را ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال شعر از زبانی به زبان دیگر روا نیست و اگر چنین کنند «نظم» شعر بریده می‌شود و وزنِ آن باطل خواهد شد و زیبائیِ آن از میان خواهد رفت و نقطه‌ی شگفتی‌برانگیزِ آن ساقط خواهد شد و تبدیل به سخن نثر خواهد شد. نثری که خودبه‌خود نثر باشد زیباتر از نثری است که از تبدیلِ شعرِ موزون حاصل شده باشد.» نمی‌دانم در دنیای قدیم، قبل از او، چه کسانی چنین نظریه‌ای را دنبال کرده‌اند. قدر مسلّم این است که در دوره‌ی اسلامی هیچ‌کس به صراحت او و با توضیحاتِ او، به امتناعِ ترجمه‌ی شعر از زبانی به زبانی دیگر نیندیشیده‌ است. امروز هم که نظریه‌های ترجمه در فرهنگ‌های مختلفِ بشری، شاخ و برگ‌های گوناگون به خود دیده است، باز هم در جوهر حرف‌ها، چیزی آن‌سوی سخن جاحظ نمی‌توان یافت. ادامه دارد... 🌐 معرفی «کتاب الحیوان» جاحظ @jargeh