🔸شمشیری برای فروختن 🔹 با نان و خرما به خانه رسید. همسر، نان و خرما را از دست علی(علیه‌السلام) گرفت. نگاهی به قامت شوی انداخت. علی(علیه‌السلام) را بدون شمشیر دید. - کجاست شمشیر مرد افکنت؟ - به چند درهم فروختم و این نان و خرما را خریدم. - پس درآمد نخل‌ها را چه کردی؟! چندین و چند روز است که از صبح به نخلستان می‌روی و زمین را می‌شکافی و نخل می‌نشانی. آیا هیچ درهم و دیناری از کشت و کار در نخلستان‌های مدینه، برای تو نیست؟ - نیازمندتر از خود یافتم و همه را به او دادم. 📗 ر.ک: ابن شهرآشوب، المناقب. ج 2، ص 98. ✍️رضا بابایی، انتخابی از کتاب داستان‌هایی از زندگانی علی(علیه‌السلام) 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـــــــــــــــ❁ــــــــــــــــ ـ ـ ـ 🌻⃟✨⸾ جواهرانه💎 ـ ـ ـ ـــــــــــــــ❁ــــــــــــــــ ـ ـ ـ ♡               ♡ @javaaheraneh