حد صمیمت بین مربی و متربی در اینباره سوالاتی مطرح است: مساله عدالت در مواجهه عاطفی با اعضا، مساله نسل احساسی و نیازها و کمبودهای عاطفی او، مساله حدود مطلوب صمیمیت با متربیان، مساله شناخت بیشتر از نیازهای مخاطبین که با صمیمیت بدست می آید و … که در پاسخ این موارد باید گفت: حس متربی ها در سنین مختلف، بسیار متفاوت است؛ دوران کودکی یک طور است، قبل از بلوغ یک جور است بعدش یک جور دیگر و این کار را دشوار می کند. حس ذاتا آنی است و پایدار نیست؛ اگر مبنای ارتباط بخواهد حس باشد این عیب را دارد که اگر دیگری آمد و افسار حس فرد را تحت کنترل خودش درآورد می تواند آن را به سمت دیگری ببرد و این خطر است. در حالیکه اندیشه و عقل اینگونه نیست. حس می تواند به عنوان یک ابزار مقطعی قابل استفاده باشد، منکر این نیستیم ولی یک راهبرد برای ارتباط نمیتواند باشد. برای یافتن حد صمیمیت بین مربی و متربی باید دقت داشت که مربی الگوست؛ الگو همیشه باید یک وجه متمایزی داشته باشد، اگر کاملا شد مثل رفیقش دیگر نمی تواند الگو باشد. لذا حفظ یک حریم ضروری است. این حریم و احترام بسته به افراد فرق دارد؛ مهم این است که در عین صمیمت، حریم شرع و اخلاق حفظ شود. حفظ حریم کرامت انسان یک اصل است. حفظ ادب و احترام. البته حریم ها برای گروه های مختلف فرق دارد. فرد در جمع دوستانش یک حریم دارد و در جمعی که پذیرفته است که مربی باشد یک حریم بسته تری دارد و باید مواظب رفتارهایش باشد. رابطه مربی و متربی یک سری الزامات دوسویه دارد. اساسا آیا مربی ظرفیت صمیمت و اطلاع از لایه های بعدی مسائل متربی را دارد؟ مثلا مسائل خانوادگی او یا سایر ارتباطاتش و …؟ در بسیاری مواقع ندارد و به همین دلیل نباید دایره صمیمیت به سمت مسائل فردی و شخصی افراد برسد. ظاهرا اینگونه است که رسول خدا هم به طور کلی یک رابطه مرشدانه با مردم داشت مگر در مواردی که خود مردم مراجعه می کردند. یعنی اصل رابطه مشاوره ای و روانشناسانه نبوده. لذا مربی نباید در مسائل فردی و لایه های فردی ورود کند؛ اساسا مربی یک تعریف جمعی دارد نه فردی و قرار نیست به مسائل همه افراد رسیدگی کند. بلکه باید جمع را حفظ کند و ورودش به مسائل فردی باید در مواردی باشد که مصلحت جمع خدشه دار می شود و در حد رفع مشکل متربی که بیشتر مواقع به درخواست متربی است. مسائل فردی افراد نباید برای مربی مشغولیت ذهنی ایجاد کند. در این مساله اساسا نگاه حداقلی است چون مربی ها حداقلی هستند و خودشان جوان های نپخته کم سن و سال هستند. باید از این حداقل به حداکثر رسید. اگر در همین حد عمومی نقش مربی گری به خوبی انجام شود کم کم پختگی لازم ایجاد می شود. در مسائل حسی باید دقت داشت که به گونه ایست که اگر مربی ورود کند و پختگی کافی را نداشته باشد می تواند فرد را تا جاهایی ببرد که دیگر امکان بازگشت نیست و حساسیت زیاد است. شٵن مربی با بقیه افراد فرق دارد. اگر وجه تمایز مربی و یک پله بالاتر بودن او از بین برود دیگر الگو نیست. باید قواعد و شاخص های کلی را برای حد صمیمیت تعیین کرد و تذکرها هم باید باشد. باید یک حالت چارچوب قابل انعطاف بسته به افراد تعیین کرد. یعنی نه رها و بی قاعده باشد و نه خشک و سازمانی. یک حداقل مجموعه ای البته قابل تعریف است؛ حفظ حریم اخلاق انسانی و شریعت. نباید در حیطه شخصی باشد، نباید لوس کردن افراد باشد، نباید ترحم باشد. اینکه صمیمت باعث شناخت بیشتر می شود قابل انکار نیست ولی باید اصول گفته شده را حفظ کرد و الا نباید بخاطر شناخت، آن قواعد را زیرپا گذاشت. بجای آن باید از روش های علمی برای شناخت نیازها استفاده کنید. درباره مربی نظر بنده این است که اطلاعات و دانش و مهارت مهم است ولی مهمتر آن حس و قدرت ارتباطی فرد است. که این حس و قدرت ارتباطی الزاما مبتنی بر اطلاعات و دانش نیست. برای انتخاب مربی باید این افراد را انتخاب کنید و به تدریج عیب های فرد را اصلاح کنید. اگر بنا به انتخاب باشد بین فرد با قدرت ارتباط قوی و فرد با قدرت مدیریت قوی و ارتباط ضعیف؛ قدرت ارتباط مهمتر است چون نمی شود آن را آموزش داد ولی مدیریت را می شود. مربی محور ،نونگاهی اصیل به فرهنگ و تربیت دینی http://eitaa.com/joinchat/1945370624Cb6236abeaf