حسین جان..
زِ من مپرس که عمری چه کار می کردم
گُنَه به محضر پروردگار می کردم
آقاجان بیا و آبرویم را بخر
که بین همه به دوستی شما افتخار می کردم
هلول ماه محرم غم نهانم را
به پیراهن مشکی ام آشکار می کردم
زِ کودکی چون نگاهم به آب می افتاد
سلامت از جگر داغدار می کردم
اگر حرام نبود ای شهید ماه حرام
به یاد تشنگی ات انتحار می کردم
اگر قرار بُوَد که ببینمت به وقت جان کندن
تمام عمر آرزوی احتضار می کردم