کربلایی جواد مقدم
حسین جان..‌ زِ من مپرس که عمری چه کار می کردم گُنَه به محضر پروردگار می کردم آقاجان بیا و آبرویم را
در وادی عاشقی چو ره گم کردم چشمان تو را قبله تجسم کردم چون آب نبود تا که وضویی سازم با خاک دَر دوست تیمم کردم